😶سلاممم
خب من برای این امروز آپ کردم که سه تاپارت جلوتر کریزی و برای اینکه روز های آپ درست شه جلو جلو نوشتم و تقریبا جنازه ازم موند 🤧
این که امروز آپ کردم مربوط به پارت دوم این هفتس و فردا آپ خواهیم داشت باز 😁
خب جلوتر یه آهنگ داره این پارت که حتما دانلودش کنید و حتما گوشش کنید توی این پارت ☺
من اهنگو هم توی کانالی که فیک رو آپ میکنم و هم توی گروه نظرات میذارم 😚 دیگه خودتون مختارید 💛
بریم که پارت و شروع کنیم ^^
*********
دکتر بعد از مدت طولانی از اتاق خارج شد . جونگ کوک تکیه ی خودش رو از دیوار گرفت . یکی از دست هاش رو از جیبش خارج کرد و داخل موهاش فرو برد و همزمان آهی کشید :" خب ؟"
دکتر در حالی که عینکش رو روی چشم هاش که غبار غم اونها رو گرفته بود ، تنظیم میکرد جواب داد :" خون زیادی ازش رفته و تونستیم وضعیتش رو ثابت نگه داریم . اما خب خودت ادامش رو قطعا میدونی و برای همینم این کار رو انجام دادی !"
جونگ کوک پوزخندی زد :" درسته "
و بعد پشتش رو کرد تا از اون محل خارج شه . دکتر آهی کشید :" چرا دست از این کارات بر نمیداری ؟ چرا نمیخوای واقعا درمان شی ؟"
جونگ کوک از تعجب یکی از ابروهاش به بالا پرید و خنده ی صدا داری کرد . به سمت دکتر برگشت :" فکر نمیکنی اگر این سوال رو از یکی دیگه تویه زمان دیگه میپرسیدی، الان مجبور نبودی بیای به خاطر یه زبون قطع کردن تشر بزنی ؟"
دکتر اخم اش رو در هم کشید :" متوجه نمیشم "
جونگ کوک سری تکون داد و پوزخند زد . کتش رو در اورد و دکمه ی اول پیراهنش رو باز کرد . یقه ی لباسش رو با دست باز کرد، طوری که ترقوه و قسمت کمی از شونش مشخص شد :" لازمه بهت یاد آوری کنم در حالی که من از گریه و درد زجه میزدم و روحم تیکه تیکه میشد تو اینارو بخیه کردی ؟ لازمه بقیشم بهت نشون بدم تا تعدادش یادت بیاد ؟"
دستش رو برداشت و دکمه ی اولش رو بست :" چرا اون موقعه که منو با اون چاقو های توی بدنم اوردن پیشت و تو همشون رو در اوردی و بخیه زدی این حرفو به اون عوضی نزدی؟ چرا زمانی که منو برد تیمارستان و بستری کرد این حرفو بهش نزدی ؟"
دکتر سرش رو پایین انداخته بود و احساس شرمندگی کل وجودش رو گرفته بود .
جونگ کوک کتش رو پوشید و یک قدم به دکتر نزدیک شد :" لازمه گاهی اوقات به اون نقطه ای که روش ایستادی توی زندگیت نگاه کنی و بعد حرف بزنی دکتر "
YOU ARE READING
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
