با صدای زنگ تلفن از خواب پرید و دنبال تلفنش گشت. با صدای خواب الود و بدون نگاه کردن به شماره تلفن رو جواب داد. "هوم؟"
و صدای مزاحم همیشگیش داخل تلفن پیچید. "سلام کردن هم که کلا یادت رفته ها؟"
تهیونگ آهی کشید. "سلام؛ بله؟"
جین خندید. اون لحظه تهیونگ دلش میخواست جین جلوش بود و وقتی میخنده یه مشت به فکش بزنه؛ اما افسوس که الان جلوش نبود!
مدتی سکوت بینشون قرار گرفت و تهیونگ از این بابت اعصابش خرد شد. "اگر حرفی نداری قطع کنم!"
جین با صدایی متعجب جواب داد، "فکر کردم خوابت برده منتظر بودم از صدای خر و پفت سوژه ایجاد کنم؛ در کل خواستم بگم عصر حدود ساعتهای ۵ اماده باش من و نامجون میاییم دنبالت بریم نمایشگاه."
تهیونگ به حالت طاق باز خوابید و دستی به چشمهاش کشید. "نمایشگاه چی؟"
جین آهی کشید. "قرار بود بگم میگفتم! برو به بقیه خوابت برس؛ میبینمت."
تهیونگ آهی کشید و بعد از شنیدن صدای بوق تلفن رو به گوشهای پرت کرد. کش و قوسی به بدنش داد و از تخت بلند شد. به ساعت نگاه کرد که عدد ۳ رو نشون میداد. "من فقط نیم ساعت خوابیدم! لعنت بهت سوکجین."
کلافه از جا بلند شد و حولهاش رو برداشت و به سمت حموم رفت.
تیپ سادهای زد و اجازه داد موهاش حالت موج گونهای به خودش بگیره.
دستی داخلشون کشید و اونهادرو داخل پیشونیش صاف تر کرد. کوله پشتیش رو که توش دوربینش و دفتر نقاشیهاش قرار داشت رو روی پشتش انداخت و منتظر تماس جین شد.
صفحهی گوشیش با صدایی که ایجاد کرد روشن شد. گوشیش رو برداشت و به پیام نگاه کرد.
هیونگ مزخرف: "بیا دم در."
تهیونگ لبخندی زد. دنبال پدرش گشت و وقتی اون رو خواب دید با خودکار روی یه تیکه از کاغذها براش نوشته که کجا میره.
سمت در رفت و نامجون و جین رو داخل ماشین دید. لبخندی زد و سوار شد.
به جین نگاهی انداخت. "بالاخره!؟"
جین لبخند کج و کولهای به معنای دهنت رو ببند رو به تهیونگ زد و تهیونگ با ابرویی که بالا انداخت به بیرون خیره شد.
در طول راه نامجون و جین از چیزهای مزخرفی که تهیونگ هیچ از اونا سر در نمیاورد حرف میزدند و باعث میشدن که دلش بخواد هندزفریش رو در بیاره و به اهنگهای مورد علاقهاش گوش بده.
اینطور نیست که از ادمها فراری باشه یا شخصیت سردی داشته باشه فقط بعضی حرفها یا بحثها براش مثل مبحث غنی سازی اورانیوم بود و اون هیچ تمایلی به گوش دادن چیزی که ازش سر در نمیاورد نداشت.
ESTÁS LEYENDO
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
