دستهاش رو در هم قلاب کرده بود و به صندلی تکیه داده بود.
لبخند حتی یک لحظه هم از گوشهی لبش کنار نرفته بود. بالاخره صفحهی گوشیش روشن شد و تکیهاش رو از صندلی گرفت.
گوشیش رو برداشت و پیامک رو خوند. آدرس کافهای رو نشون میداد که نزدیک دانشگاه تهیونگ بود.
پوزخند زد. "تو با این هوشت نباید بچه ی اون کیم عوضی میشدی!"
از جاش بلند شد و شمارهای رو گرفت. بعد از دو بوق بلافاصله صحبت کرد. "هیونبین لباس های من رو آماده کن."
و بعد تلفن رو گذاشت و منتظر شد.
***
"چیزی میل دارید؟"
تهیونگ به گارسون نگاه کرد. "منتظر دوستم-"
"من آمریکانو میخورم،" و بعد با لبخند به تهیونگ نگاه کرد. "سلام؛ ببخش که دیر شد."
تهیونگ با تعجب به جونگوک و تیپی که زده بود نگاه میکرد. "دوتا آمریکانو بدید ممنون میشم."
گارسون تعظیم کوتاهی کرد و رفت. تهیونگ با چشمهای متعجب به جونگوک نگاه میکرد. اون پسر موهاش رو کج باز کرده بود و توی صورتش ریخته بود. کت لی و پارهای به تن داشت که با تیشرت سفید و شلوار سیاه رنگش هارمونی قشنگی رو به وجود اورده بود.
جونگوک لبخندی زد. "چرا اونطوری نگام میکنی؟"
تهیونگ سری تکون داد. "هیچی. ممنون که وقت گذاشتی و برای دیدن من اومدی."
جونگوک دستش رو زیر چونهاش زد. "خب من آمادم به سوالهات جواب بدم."
تهیونگ آهی کشید و دستش رو روی پاهاش برد و دکمهی ضبط صدای گوشیش رو فشار داد.
تهیونگ هم دستهاش رو در هم قلاب کرد و روی میز گذاشت. "میدونی دلم نمیخواد کسی منو قضاوت کنه پس اول به حرفام گوش کن. اون روزی که وارد دانشگاه شدی من یه چیزایی شنیدم که..."
جونگوک میون حرفش پرید. "که دیوونم؟ خب آره من مبتلا به سادیسمم. زمانی هم موضوع تحقیقم سادومازوخیسم بود. خب همونطور که ممکنه بدونی اختلالات روانی خطرناکن. اما من درمان شدم ولی هنوزم مردم ازم فرارین."
حرفش با اومدن گارسون قطع شد و بعد از اینکه هر دو به گارسون لبخند زدند به هم خیره شدند تا بحث رو ادامه بدند.
تهیونگ سری تکون داد. "اره. چون امروز من خواستم در رابطه با همین موضوع از استاد لی سوال کنم و اون ازم فرار کرد."
جونگوک یک تای ابروشو بالا انداخت. "مگه موضوع تحقیقت اینه؟"
تهیونگ سرش رو تکون داد و کمی بینیش رو نزدیک لیوان کرد و لبخند زد. "دوسش دارم."
![](https://img.wattpad.com/cover/192361401-288-k769016.jpg)
YOU ARE READING
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...