وای بالاخره بعد از هفتههایی که نمیدونم چند روزه واتپدم بالا اومد😭
تا الان سه بار واتپد رو ریختم و پاک کردم و بتا نصب کردم و کامپیوترمم که هیچی 😭
دختر منظمی شده بودم و داشتم هر هفته آپ میکردم اینبار واقعا میخواستم آپ کنم و پارت رو هفتههاس دارم 😭(فقط گپ آخرش رو تعییر دادم🙂)
خدایا من عمیقا شرمندهام بچهها دوری از شما واقعا سخت بود😭
حالتون خوبه دیگه؟
بریم سر داستان آخرش گپ میزنیم💛
******
صبح تهیونگ با بدن درد بدی از خواب بیدار شد. به سختی کش و قوسی به بدنش داد و بعد به سقف زل زد. چند لحظه طولانی گذشت تا متوجه بشه چه اتفاقی افتاده و کجاست.
نگاهش روی کمدی که درش باز بود افتاد. همون لحظه، حس لبهای جونگوک و دستهاش روی بدنش، به ذهنش برگشت.
سرش رو به چپ و راست تکون داد تا این افکاری که عاقبت خوشی نداشتند، از ذهنش خارج شوند. از روی تخت بلند شد و نفس عمیقی کشید. از اتاق خارج شد تا صبح رو شروع کنه و قرصی هم برای تسکین دردهاش پیدا کنه.
آرنجهاش رو به نردههای روبهروش تکیه داد تا فضای داخلی خانه رو راحتتر ببینه. لبخندی زد و در حالی که سرش رو به هر جهت میچرخوند، پاش رو روی پلهی اول گذاشت.
گوشهاش رو تیز کرد و متوجهی صدای نالهی عجیبی شد. اخمهاش رو درهم کشید و بلافاصله به عقب برگشت. قدمهاش رو آهسته بر میداشت تا به منبع صدا نزدیکتر بشه.
متوجه شد صدا از اتاق انتهایی راهرو میاد. آب دهنش رو قورت داد و کمی سرعت قدمهاش رو بیشتر کرد. به در اتاق که رسید بین فشاردادن یا فشارندادن دستگیرهی طلایی رنگ، مردد موند.
بالاخره دستش رو روی دستگیره گذاشت و در خالی که چشهاش رو محکم میفشرد، در رو باز کرد.
داخل اتاقی که همه چیزش بوی مرگ و سیاهی میداد، جونگوک روی تخت زرشکی رنگش با اخم آزاردهندهای خوابیده بود و نالههای دردناک میکرد.
وقتی تهیونگ در رو بیشتر باز کرد هوای داخلی اتاق باعث شد تا صورتش رو جمع کنه. جونگوک چطور اینجا نفس میکشید؟
به سمت پردهها رفت و فقط یکی از اونها رو کشید تا نور رو با این اتاق سیاه آشتی بده. صدای نالههای جونگوک ترسناکتر و عجیبتر میشدند و تهیونگ از این موضوع احساس ترس میکرد.
به آرومی به جونگوک نزدیک شد، روی تخت نشست. دستش رو با تردید و ترس نزدیک سینهی جونگوک برد. نالههای جونگوک شدیدتر میشد و دونههای عرق روی پیشونیش جا خوش کرده بودن.
أنت تقرأ
⛓️Crazy Rabbit🐰
أدب الهواة🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
