صدایی مثل صدای پاک کردن شیشه که کنار گوشش رسید فهمید جین دوباره داره میخنده .
اخم هاش رو تو هم کشید و چشم هاش رو محکم فشار داد . دست هاش رو ثانیه بعد روی گوش هاش گذاشت :" عوض اینکه با اون خندت آلودگی صوتی ایجاد کنی پاشو یه مسکن دیگه بهم بده "
جین خندش رو قطع کرد و جواب داد :" دیگه میمیری از صبح دوتا قرص خوردی بسه "
آه سوزناکی رو از گلوش خارج کرد و سرش رو روی میز گذاشت . صبح با سردرد شدیدی از خواب بلند شد که میدونست همش به خاطر مست کردن دیروزش بوده .
چند بار هم بالا آورده بود و حتی دوش هم گرفته بود . اما چیزی که باعث میشد سرش دوبرابر درد بگیره، دیدن کبودی کوچیک گوشه ی لبش و ورم لب هاش بود . بعد از اون خاطرات دیشب داخل مغزش هجوم اورده بود و همین باعث میشد تا بخواد خودش رو بکشه !
مشکل به همینجا ختم نمیشد. اون فقط یادشه جونگکوک رو بوسید و بعد سرش رو داخل گردنش گذاشت . اما هرچقدر به بعد این قضیه فکر میکرد هیچ چیزی داخل ذهنش نمیومد .
جین بهش دوتا مسکن قوی داده بود اما کارساز نبود . و بهش پیشنهاد کرد که سرش رو محکم ببنده .
و بعد با یک دستمال سرش رو بسته بود و حالا داشت به قیافش نگاه میکرد. زنگ در خونه زده شد و جین تقریبا به سمتش پرواز کرد .
تهیونگ اونقدر حالش بد بود که دلش نمیخواست سرش رو بلند کنه و متوجه شه چه کسیه . اما اگر سرش رو هم بلند نمیکرد از صدای فرد تشخیص میداد چه کسیه و اون نامجون بود !
تهیونگ فقط دستش رو بالا اورد و منتظر شد تا نامجون دستش رو داخل قرار بده . نامجون ولی دستش رو به شونه تهیونگ زد و حالش رو پرسید و بعد جین رو کشید گوشه ای و باهاش شروع به حرف زدن کرد .
مغز تهیونگ بالاخره رضایت داده بود تا به خودش استراحت بده ولی صدای نامجون تصمیمش رو از بین برد :" ته. تو با جونگ کوک دوستی ؟"
تهیونگ سرش رو به ارومی بلند کرد و به نامجون زل زد :" هم دوستیم هم نیستیم . من برای پایان نامم بهش نیاز دارم . "
جین لبخندی زد:" اها راستی ته . تو باید حتما همه مارو با جونگ کوک دعوت کنی به شام "
تهیونگ چشم هاش گرد شد :" به چه دلیل کوفتی ای ؟"
جین ابروهاش رو بالا انداخت :" خب چون که بهت کمک کرد ؟ اون از تو در حالی که از هوش رفته بودی محافظت کرد و تازه اومد دنبال ما که ما ببریمت خونه ته . من بودم دعوتش میکردم !"
تهیونگ آهی کشید :" این موضوعی نیستش که ارزش خرج کردن پولمو داشته باشه . کمک کرده که کرده دستش درد نکنه "
نامجون سری تکون داد :" اره جین . تازه من میدونم ته میدونه که اون ادم درست و درمونی نیست . میدونی که قبلا روانی بوده و ما نمیدونیم اون کامل درمان شده یا نه . تهیونگ هم که گفت ما دوست نیستیم . پس اصرارت به چیه ؟"
DU LIEST GERADE
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...