بعد از این که صبحونه رو خوردند، تهیونگ لپ تاپش رو به همراه دفترش برداشت و با جین به کتابخونه رفت تا تحقیقاتشون رو انجام بدند.
اگر چه جین به بهانه نامجون و تهیونگ به بهنه جونگوک به اونجا رفته بودند!
تهیونگ به جین نگاه کرد که با جدیت به نامجون در رابطه با مسئلهای توضیح میداد. لبخندی زد و لپ تاپش رو از کیفش در آورد.
وارد سایت بیمارستان روانیوی شد که پدرش در حال حاضر در اونجا کار میکرد. بعد از اینکه وارد پنل کاربری پدرش شد، داخل سایت پرونده بیماری به اسم جئون جونگوک رو سرچ کرد.
هیچ اثری از چنین بیماری در بیمارستان روانی پدرش وجود نداشت.
تهیونگ تعجب کرد. پس پدرش از کجا خبر داشت که جونگوک داخل تیمارستان بستری بوده؟
تهیونگ کمی فکر کرد و وارد سایت بیمارستان روانی قبلی پدرش شد. بعد از کمی فکر کردن در لپ تاپ رو محکم کوبید و باعث شد با تعجب بهش نگاه کنند و تذکر بدند.
اون دو تا مشکل داشت. هم پدرش از اون بیمارستان خارج شده بود و هم تهیونگ مشخصات کارت قبلی پدرش رو لازم داشت.
نامجون دستی جلوی صورت تهیونگ تکون داد. "معلوم هست چته؟"
تهیونگ آهی کشید و لبخند کم رنگی به معنای خوبم زد؛ اما بعدش چشمهاش درخشید و صندلیش رو اروم به نامجون نزدیک کرد.
نامجون چهارسال از جین و تهیونگ بزرگتر بود و ارشد اونها محسوب میشد. پس شاید چیزی در رابطه با جونگوک میدونست.
با صدای ارومی زمزمه کرد، "ببینم هیونگ تو از دانشجویی که تیمارستان رفته چیزی شنیدی؟ اسم خاصیم داشت."
نامجون با خونسردی تهیونگ رو نگاه کرد. "جونگوک رو میگی؟"
تهیونگ سری تکون داد. "اره همون. میدونی چی شد که کارش به تیماستان کشید؟"
حالا جین هم به جمعشون اضافه شده بود و کنجکاو بود تا نامجون حرفی بزنه. "خب؛ اون مثل شما دونفر که الان کار میکنید روی پروژهاتون، اون هم یه بیماری انتخاب کرده بود برای تحقیق. وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات زیادی داشت و پدرش رو هم تازه از دست داده بود اما هیچ چیز مانع پیشرفتش توی رشته نمیشد. اون واقعا دانشجوی تاپی بود. این ها به کنار اون در رابطه با مازوخیسمیها و سایسمیها شروع به تحقیق کرد و خب اشتباهش این بود که خودش رو جای اونها قرار داد و شاید همین کارش رو به تیمارستان کشوند!"
تهیونگ به دقت به حرفهای نامجون گوش میداد. سری تکون داد و دوباره سر جای خودش برگشت. با لبخند لپ تاپش رو باز کرد.
شک داشت که این کلمه رو داخل اینترنت سرچ کنه. نامجون از کلمه ی شاید استفاده کرده بود و این باعث شک تهیونگ میشد.
YOU ARE READING
⛓️Crazy Rabbit🐰
Fanfiction🍷خلاصه: کیم تهیونگ دانشجوی رشته روانشناسیه و قراره برای پایان نامهاش، درباره یک بیمار روانی تحقیق کنه. عاشق نقاشی کشیدنه و به طور اتفاقی یک فرد نقابدار داخل تمام نقاشیهاش مشترکه و هیچ ایدهای در رابطش نداره! جئون جونگوک. معروف به خرگوش دیوانه...
