Chapter Four

734 170 107
                                    

" لطفا فقط به اون پسر بیچاره یه شانس بده،" کیونگسو پیشنهاد داد.
جونگده تقریبا با نوشیدنیش خفه شد. روی غذاش تُفش کرد و شدید سرفه کرد، " چی؟" پرسید و با دهان باز به دوستش خیره شد. به وضوح از پیشنهادش متعجب و گنگ شده بود.
" داری شوخی میکنی دیگه، مگه نه؟" با ناباوری خندید.
"نه،" پسر بزرگتر به سادگی گفت" شدیدا جدی ام."
اضاف کرد و بیبیمبابش رو جَوید. " منظورم اینه که، وقتی واقعا میره رو اعصابت، که خودتم بهم گفتی، همین سی ثانیه پیش، پس باید امتحانش کنی. یا میتونی شمارتو بهش بدی یا همچین چیزی. ممکنه یه مدت دور نگهش داره."
دوباره، جونگده فقط با دهان باز بهش نگاه کرد. دهانش کاملا باز مونده بود. گنگ شده بود. کیونگسو واقعا جدی بود؟ واقعادیوونه شده؟
" صدسال سیاه شمارمو به اون عوضی نمیدم! مگه گوش نمیدادی؟ همش دوهفته از دانشگاه گذشته و همین حالاشم میخوام به خودم شلیک کنم. مینسوک علنا داره دنبالم میکنه! تو کل دانشگاه پشت سرم میاد. بازم اومد سر کارم،با وجودی که بهش گفته بودم نیاد و تیکه ها و مهارت های لاس زنیش واقعا شرم اور و تحقیر امیزن! اخه کی همچین حرفی میزنه – شرط میبندم وقتی یه سکس توی، توی کونت داری، و یونیفرمت رو پوشیدی و کار میکنی و سعی میکنی همه ناله ها و گریه هاتو  توی اون دهن خشکلت نگه داری، خیلی هات میشی. میتونم ترتیبشو بدم، ولی باید شمارتو بهم بدی.- وقتی یکی میخواد باهات لاس بزنه؟ اونموقتی سر کاری، و داری واسه اون طرف لاته با خامه درست میکنی. البته که این فقط از پس اون بر میاد. ولی واقعا میزاری همچی ادمی کونتو به فاک بده؟ " جونگده پرسید، کاملا عصبی، نفس عمیق میکشید تا خودش رو اروم کنه.
اما کینوگسو فقط با نگاهی خالی بهش نگاه کرد. مثل این میماند که در حال پردازش حرف های پسر کوچکتر در ذهنش بود و واقعا به ان گزینه فکر میکرد.
امگای جوان تر ان لحظه رو از دست نداد و چشم هاش دو برابر شدند،" نگو که واقعا داری به اون گزینه فکر میکنی!"
با ان حرف پسر بزرگتر کمی سرخ شد و جونگده با ناباوری نالید. اصلا چطور میتونه بخواد چنین چیز وحشتناکی سرش بیاد؟ حتی این اتفاق رو برای بزرگترین دشمنش هم ، البته اگه داشته باشه، ارزو نمیکرد.
" تو سر حال کردن مردم واقعا افتضاحی کیونگسو. فک کردم تو میفهمیم." جونگده الکی ناراحت، لباشو اویزون کرد. هر چند نمیخواست باور کنه که دوستش واقعا به ان فکر میکرد.

با دیدن بیشتر سرخ شدنش محکم ضربه ای به دستش زد. کاملا معلوم بودکه احساس راحتی نمیکرد.
" خ-خب، تو چون جلوی نیاز های امگاتو میگیری متوجه نمیشی. و اینکه، مردم خودشونو پرت نمیکنن طرف من، با وجودی که یه امگام، که واقعا بوی جفت خواستن میده. ای-این واسه امگاهای هم
س-سن من عادیِ،  البته تو که اینو نمیفهمی." کیونگسو جواب داد.
اما وقتی که فهمید چه چیزی گفته ، پشیمان شد.
صورت جونگده بی احساس شد، و با چشم های خالیش زل زد به چشم های پسر بزرگتر.
کیونگسو هول کرد. به خودش نفرین کرد، چون میدونست این موضوع چقدر برای جونگده حساس بود.
" او-اوه خدایا...ج-جونگده، واقعا م-متاسفم. منظوری نداشتم. واقعا..." گفتن کلمات براش اسون نبود، " م-من خیلی خیلی متاسفم...واقعا، من-" سعی کرد حرفش رو خاتمه بده، اما دست گرمی به روی دهانش جلوش رو گرفت.
دست جونگده بود و وقتی به بالا نگاه کرد، دید که جونگده لبخند کوچکی بر لب داشت. به پسر بزرگتر نشان داد که اشکالی نداشت و عذرخواهیش رو پذیرفته بود.

F*cking Alphas/persian translationOnde histórias criam vida. Descubra agora