Bathroom Friends

341 85 13
                                    

- اوکی پارک جیمین شنیدم که انگشتات بهتر از زبونت حرکت می‌کنه ببینم واقعیه یا نه؟

+ شما؟

- کی میتونم باشم؟

+ جونگ کوک؟

- نه یه حدس دیگه بزن

+ ته هیونگ؟

- نوچ

+ مامان؟

- نه

+ مامانِ ته هیونگ؟

- داری دور میشی

+ مامانِ جونگ کوک؟

- من مردم. یه مرد!

+ عموی ته هیونگ!

- من جونگ هوسوک هم خونه‌تم و تو توی حدس افتضاحی.

- پارک جیمین؟

- اوه خدای من انگشتات هم مثل عضلات زبونت فلج شدن؟

- جیمین شی؟

- هی ناراحت شدی؟

- متاسفم فقط می خواستم یخ بینمون رو آب کنم

- هی من واقعا پسر بدی نیستم

- در واقع من یه فرشته م

- اگه جواب ندی میام رو در رو باهات حرف بزنم

+ سلام فرشته هیونگ معذرت می‌خوام تشخیص ندادم یکم عجیب حرف می زدی

- اوه خدایا شکر که جواب داد! اینجا یه کیم ته هیونگ مثل اجل معلق بالا سرم بود تا اگه ناراحت شدی گلوم رو بیخ تا بیخ ببره!

+ دیوونه

+ اوه هیونگ معذرت می‌خوام اینو با ته هیونگ بودم

- اونم سلام می‌رسونه

+ هی ته

- اوکی پس الان یخی بینمون نیست دیگه؟

+ منم تمام تلاشمو می‌کنم فرشته هیونگ

- برای قدم اول دیگه اینجوری صدام نکن جیمینا

+ باشه هیونگ

- خوب خوبه می‌تونیم بخوابیم فردا باید برای ثبت نام برین دانشگاه و جشن ورودی ممکنه تا نصف شب طول بکشه پس استراحت کنین.

+ بله هیونگ شب به خیر

- شب به خیر

در واقع ایده ی هوسوک هیونگ بود. وقتی که جیمین رو به بهونه ی مسواک و دوش تنها گذاشتم وقت عمل به نقشه ی مشترکمون بود. خیلی خوش شانس بودیم که عملی شد و در واقع جواب مثبتی هم گرفت. بعد از گفتن شب به خیرم به هوسوک هیونگ برگشتم توی اتاق خودمون ولی بعد از بستن در پشت سرم بی حرکت توی چارچوب ایستادم و به نمایی از نیم رخ جیمین که با نور گوی موزیکالش روشن شده بود خیره موندم.

MoonChild || S.1 completedOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz