چهاردهم اکتبر سال 2013
نابودی بخش های مختلفی از بافت شهری در پی حمله وحشیانه پروانه ها به سئول
علت: حرکت لب های پف کرده و صورتی پارک جیمین
منبع: ریه ها و قلب درهم دریده ی کیم ته هیونگ
چابستیک از دستم پایین افتاد و هیچ تلاشی برای نجات غذام نکردم. لب هام به صورت غیر ارادی باز مونده بود و چشمام جیمین رو التماس می کرد تا دوباره حرفش رو تکرار کنه.
جیمین حرفش رو تکرار نکرد ولی منتظر بهم چشم دوخت و حرفش رو عوض هم نکرد. آب دهنم رو قورت دادم و پروانه سرکشی که تا گلوم بالا اومده بود پایین فرستادم و پرسیدم: «میدونی که نزدیک دو ساله باهمیم؟»
لبخندی شیرین به حرکات احمقانه ی من زد و سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و توضیح داد: «ولی هیچ وقت ازت نپرسیدم.»
سکوت نکرده بودم عملا لال شده بودم و جیمین از سکوتم استفاده کرد تا ادامه بده و بالاخره پرسید: «کیم ته هیونگ می تونم دوست پسر رسمیت باشم؟»
وسایل غذا رو ول کردم و صورتم رو با دستام پوشوندم. صدای جا به جا شدن صندلی و قدم های جیمین رو شنیدم و بعد دستش روی شونه ام نشست.
- گریه میکنی ته؟
گریه نمی کردم، داشتم از خوشحالی می مردم. دستام رو از روی صورتم برداشتم و برگشتم به سمتش و گفتم: «اگه الان تو کافه پاتوقمون که گارسونش از دستم دیوونه شده نبودیم... پارک جیمین تو... محکوم به مرگ بر اثر کمبود اکسیژن حین بوسه می شدی!»
جیمین که برای لحظه ی کوتاهی نگران شده بود، خندید، خندید و چشمای هلالی شکلش محو شدن. دیگه بس بود محکم بغلش کردم و گفتم: «بیا زودتر بریم خونه من باید به هوبی هیونگ بگم از حالا دیگه دوست پسر رسمی پارک جیمینم!!»
دستای جیمین هم متقابلا دور بدنم قرار گرفت و با خنده گفت: «ولی طبق برنامه ی من از اینجا باید بریم یه قفل برای خودمون ببندیم و کلیدش رو بسپاریم به دست سئول.»
کمی خودم رو عقب کشیدم تا به جیمین نگاه کنم و پرسیدم: «بستنی چی؟»
ابرویی بالا انداخت و گفت: «فکر کردی دسر یادم میره دوست پسر شماره دو؟»
خیلی چیزها بود که توی اون لحظه می تونست منو ذوق مرگ کنه:1) پارک جیمینی که حتی می ترسید کلاسای دبیرستان رو شرکت کنه منو برده بود سر قراری توی سئول که همه چیزش برنامه ریزی شده بود.
2) پارک جیمینی که در اتاقش رو تو صورتم بسته بود حالا دوست پسر رسمیم شده بود.
3) جیمینی که به زور در گوش من حرفاشو می زد حالا تصمیم داشت عشقمون رو توی این کافه ی تقریبا شلوغ داد بزنه.
ولی فقط یک چیز می تونست لج من رو دربیاره و من همون رو برای ادامه ی بحث انتخاب کردم و پرسیدم: «چرا من دوست پسر شماره دو میشم؟»
جیمین طوری که انگار جواب سوالی که پرسیدم کاملا واضح بود جواب داد: «چون من بزرگترم اعتراضی داری دوست پسر شماره دو؟»
می تونستم اعتراض کنم ولی فقط بلند شدم و با گرفتن دست جیمین به بیرون کافه دویدم اگه جیمین حین سفارش هزینه میز روحساب نکرده بود احتمالا گارسون هم دنبالمون بیرون می دوید. ولی حالا فقط من بودم و جیمین و خیابون تاریکی که اولش یه ایستگاه اتوبوس خالی منتظرمون بود.
- کجا میری ته؟ من هنوز غذام رو نخورده بودم!
بدون این که جوابی بهش بدم به دویدن ادامه دادم، احتمالا یکم دیگه که صدای شکمم بلند می شد از این حرکت پشیمون می شدم ولی حالا جیمین رو به سمت ایستگاه اتوبوس دنبال خودم می کشیدم.
بالاخره پشت ایستگاه که با نور بنرهای تبلیغاتی روشن شده بود ایستادم و به سمت جیمین برگشتم. با خنده رو به روم ایستاد و پرسید: «خوب؟ میدونم دیوونه ای ولی این حرکت چی بود؟»
دستام رو بالا آوردم و با قاب کردن صورتش با قاطعیت گفتم: «می خوام ببوسمت دوست پسر شماره یک.»
جیمین خندید هیچ مقاومتی نکرد ولی گفت: «یادت نیست آخرین بار که توی خیابون بوسیدمت چی شد؟»
کاملا یادم بود چی شد چون بعدش مجبور شدم رابطمون رو برای عموم توضیح بدم. ولی حالا که توی سئول بودیم مطمئنا عموم سر نمی رسید.
KAMU SEDANG MEMBACA
MoonChild || S.1 completed
Fiksi Penggemarهمه چیز برای کیم ته هیونگ از یه خط خامهای شروع شده بود تا برسه به احساسی که درست مثل اکستاسی بود و کسی مثل ته هیونگ رو تا مرز کفر می برد! • عنوان: فرزند ماه فصل اول -> تراکاتا (گل سفالگری) - کاپل: ویمین - سکرت - ژانـر: رمنس - فلاف - کمدی - روزمره...