این طوری بیداری شدن از خواب شاید یه سال قبل حتی یه درصد هم به فکرم نمی رسید ولی من اونجا بودم و اطمینان دارم جیمینی که بین بازوهام گرفته بودم واقعی بود. اطمینان دارم تموم شب همین جسم گرم و نرم رو به آغوش گرفته و بو کشیده بودم. اطمینان دارم تا وقتی خوابم ببره انگشتای کوچیکش پشت دستم رو نوازش می کرد. تکونی خورد و من بلافاصله تصمیم گرفتم چشمام رو ببندم تا این لحظه با بیدار شدنمون تموم نشه. ولی تکون بعدیش نشون میداد جیمین تصمیم دیگه ای داره.- جیمین تکون نخور.
دستش که مشغول باز کردن دستام از دور بدنش بود متوقف شد.
- بیداری؟
بدون این که چشمام رو باز کنم پشت گردنش رو بو کشیدم، موهاش بوی کافئین می داد حس کافئین داشت و انگار می خواست چشمام رو از هم باز کنه. آرومی نفسی کشیدم و با «هوم» کوتاهی جوابش رو دادم.
کمی بی حرکت ایستاد ولی بعد دستام رو از دور بدنش باز کرد و چرخی خورد و تا رو به روی هم باشیم. چشمام بالاخره از هم باز شد و به لبخندش خیره موندم.
- دیشب شام چی خوردی که اینجوری میدرخشی جیمین؟
جیمین خندید و بدون این که لبخندش محو بشه گفت: «مطمئنم خورشید رو نخوردم و حالا نمیتونی از این جمله استفاده کنی بیبی!»
آهی کشیدم ولی خوب کیم ته هیونگ کسی نبود که اهل تسلیم شدن باشه. پتو رو کشیدم روی صورتم و گفتم: «چرا باید بیدار بشیم؟ بیا یکم بیشتر بخوابیم هنوز حتی روز روشن هم نشده!»
- آه ته هیونگ این باید جدید باشه چون هنوز نشنیدمش ولی خورشید دیگه تقریبا وسط آسمونه!
پتو رو کنار زدم لبخندی احمقانه روی صورتم نشست و گفتم: «وقتی همش لبخندی بزنی من نمیتونم تشخیص بدم یه روشنایی مال خورشیده یا تو!»
- کیم ته هیونگ اینو از کجا پیدا کردی؟ تو گوگل نبود!
لبخندی پیروزمندانه روی صورتم نشست و گفتم: «توی لبخندت بود و فقط چشمای من تونستن پیداش کنن، ببینم هنوز باور نکردی که منبع الهام طبع شاعرانه ی منی؟»
کمی قبل راجع به خورشید اغراق نمی کردم دوست پسر پارک جیمین بودن درست مثل این بود که یه خورشید پاکتی که کاملا متعلق به شخص خودمه داشته باشم و مثل یه آفتابگردون هر جا بره نگاهم به سمتش حرکت کنه و حالا که جیمین سعی داشت با پوشوندن سرخی صورتش ازم فرار کنه نگاهم گیرش انداخت و دستم به دستور نگاهم به مچ دستش چنگ زد.
- کجا میری؟
جیمین نگاهی بهم انداخت و با بالا انداختن ابروش گفت: «جناب شاعر مطمئنم من نمیتونم منبع مفیدی برای قطع کردن صدای شکمتون باشم، صبحونه نمیخوای؟»
YOU ARE READING
MoonChild || S.1 completed
Fanfictionهمه چیز برای کیم ته هیونگ از یه خط خامهای شروع شده بود تا برسه به احساسی که درست مثل اکستاسی بود و کسی مثل ته هیونگ رو تا مرز کفر می برد! • عنوان: فرزند ماه فصل اول -> تراکاتا (گل سفالگری) - کاپل: ویمین - سکرت - ژانـر: رمنس - فلاف - کمدی - روزمره...