MinTae, it is!

353 84 35
                                    


- غذای مورد علاقه؟

+ خونه یا اینجا؟

- اینجا، یه غذای دانشجویی انتخاب کن

+ دوک بوکی؟

- هوم، بذار قیمتا رو ببینم

- یکم کیمباپ چه طوره؟

+ یه ظرف بیبیمباپ بهتر نیست؟

- هوم تا وقتی بتونیم پولش رو بدیم گزینه های بی نهایت بهتری وجود داره

+ باشه ولی من دلم رامن هم میخواد :(

- جاجانگمیون خوبه؟

ولی باید همه رو بخوری

+ میخوای چاق بشم جیمین؟

- اوهوم دارم برنامه میریزم شکارم رو چاق کنم که وقتی گازش گرفتم یه ذره گوشت بره زیر دندون همه وجودت استخونه


+ ذوق کنم یا ناراحت بشم؟ =)

- دیوونه

+ باید کسی که پول ناهارمون رو داد می دیدی

- چه طور؟

+ بعد از غذا برات تعریف میکنم

- باشه

+ پس شد جاجانگمیون؟

- دوک بوکی نه؟ کیمچی هم باهاش میدن

+ عالیه دوباره باید بیایم اینجا

- اوهوم نوبتت شد زودتر سفارش بده و بیا

+ باشه

سفارش دادم و با گرفتن رسید برگشتم سر میز رو به روی جیمین نشستم. شرایط نمی دونم می تونم اسمش رو بذارم رستوران یا نه ولی پاتوق آینده‌مون کاملا مناسب دانشجوها بود؛ قیمت مناسبی داشت، کیمچی رو مهمون خودشون بودیم و فاصله چندانی از دانشگاه نداشت. هر چند بین همه ی رستورانا و غذاخوری های رو به روی مجتمع دانشگاه علت این که اینجا رو انتخاب کردیم ظاهر ساده‌ش بود. شاید عجیب به نظر برسه ولی شخصا همیشه انتخابم جاهای ساده بود، همیشه از این که کلاه سرم بره می ترسیدم و یکی از علل انتخابم سادگی خودم بود که فکر می کردم جاهای ساده سر آدم کلاه نمیذارن.

دلیل ثانویه ولی تاثیرگذار در پاتوق شدن این غذاخوری میز و صندلی های چوبی و گلدون های پیچکش بود که هر پنجره ای رو که نگاه می کردی بین نرده های پیچیده بود.

برگه ی برنامه ی کلاس هام رو بیرون کشیدم و رو به جیمین که به گوشیش زل زده بود گفتم: «برنامه‌ت رو باهام چک کن»

نگاهش روی من بلند شد و بعد با کنار گذاشتن گوشیش برنامه‌ش رو از کوله‌ش بیرون کشید و گفت: «هوم»

نگاهی به برنامه ی خودم انداختم و گفتم: «دوشنبه ها صبحم خالیه عصر تا شب تمرین دارم.»

MoonChild || S.1 completedWhere stories live. Discover now