و کلمات، تنها پناهگاه آدمی

3.7K 458 250
                                    


کتابمون به صفحه‌ی آخر رسید. :)

پنجاه قسمت همراهم بودید، بی‌تنش، بی‌گله و شکایت حرف زدیم، از عشق گفتیم، کنار هم لبخند زدیم و غمگین شدیم. و حالا تمام این‌ها گذشت و داستانِ عشقی رو خوندید که کم و بیش در وجود دو مرد خلق کردم. و عشق همین‌ قدر ساده‌ست، و در عین حال پیچیده. یک روند طولانی از دردها و غم‌هایی که شما رو قوی می‌کنه، و هم‌زمان ضعیف. این یه پایان نبود، هیچ کس هم نمی‌دونه در ادامه چطور قراره این هفت سال ترمیم شه و زندگی روال عاشقانه‌ی خودش رو پیدا کنه، اما زندگی همین گم شدن‌ها و پیدا شدن‌هاست، مگه نه؟ :)

اگر قرار به بزرگ شدن باشه، بخش اعظمی از گذشته رو باید دور انداخت. اگر قراره تغییر کنیم راهی نیست جز اینکه بذاریم احساسات قبلی دفن شن، و قوی‌تر از قبل ظاهر بشیم بی اونکه خیالمون جمع باشه گذشته یک جایی میون برگه‌های یه سالنامه خوابیده تا یک روز یک بار دیگه نبش قبر بشه. این کتاب هم باید همین‌جا یادگاری بمونه برای شما، و من از دنیای خودم دورش کنم.

اگه تنها یک نفر از شما با من تک تک جملات رو خوند و حس کرد، فقط یکی از شما تصوری لطیف‌تر، پاک‌تر و واقعی‌تر از عشق پیدا کرد، پس کم و بیش کارم رو در حد خودم درست انجام دادم. شما نسلی هستید که بعدها برای فرزندانتون از عشق می‌گین. یادتون باشه تعبیرتون پاک و خالص باشه. اجازه ندید این نامهربونی‌ها قلب‌هاتون رو آلوده کنه. بی‌ریا عشق بورزید، عاشقِ واقعی باشین...

1399/06/20

Drowning In Your BreathTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon