Part 12

113 39 0
                                    

سهون با استرس کف دست های عرق کردشو به شلوارش کشید و توی مغازه ی آهنگری رفت، یی فان روی صندلی نشسته و سیگار برگ می‌کشید.

-سلام.

به سهون که رنگ پریده و دستپاچه دم در ورودی ایستاده بود نگاه کرد و با دست به داخل اشاره کرد:

-بیا داخل.

سهون آروم قدمهاشو برداشت و نزدیک یی فان اومد و وقتی اشاره ی ابروشو دید، روی صندلی نشست.

-قیچی هنوز آماده نشده. بهت که گفتم چهار روز طول می‌کشه.

-برای اون نیومدم.

یی فان لبخند عمیقی زد. سیگارشو کنار گذاشت:

-پس چی اینجا کشوندتت؟

-پیشنهادت، گفتی که حاضری بهم شعبده بازی یاد بدی.

-و اگه یادت باشه گفتم براش شرط دارم.

سهون سریع جواب داد:

-شرطت قبوله.

یی فان خندید:

-مطمئنی بچه جون؟ نمی‌خوام بعدا زیرش بزنی چون هیچ رقمه نمی‌تونی این کارو کنی.

-مطمئنم. وقتی قول بدم پاش می‌مونم.

یی فان از روی صندلی بلند شد و همونطور که به سمت کمد فلزی انتهای مغاز می‌رفت جواب داد:

-قول تنها که قبول نیست...باید قرارداد ببندی.

-قرارداد؟! قرارداد چی؟!

یی فان بدون جواب دادن، در کمد فلزی بزرگو باز کرد و سهون انبوهی از برگه و طومار دید که به صورت بهم ریخته قاطی همدیگه بودن.

-کجا گذاشتمش؟! لعنت بهش...اَه، کجاست؟! آهان ایناهاش.

برگه ی کاهی که کناره هاش رنگ کهنگی گرفته بود رو توی دست گرفت و بعد از بستن در کمد، پیش سهون برگشت.

-اینو بخون.

سهون برگه رو گرفت و با اخم کوچیکی نوشته های روشو خوند. یه قرارداد آموزش شعبده بازی بود که با خط قرمز و درشت انتهاش نوشته شده بود اگه شاگرد به هر دلیلی از یادگیری تمارین سرباز بزنه و یا شرط خواسته شده رو انجام نده، باید مجازات بشه و حتی اگه از اونجا بگریزه دست سرنوشت تاوان تعیین شده رو براش اعمال می‌کنه.

سهون ترسیده و متعجب چندبار پلک زد و بعد بی اختیار قلبش تپش گرفت و دستپاچه پرسید:

-این...این مجازات چیه؟

یی فان شونه بالا برد:

-نمی‌دونم...مجازاتو من تعیین نمی‌کنم.

-اگه تو تعیین نمی‌کنی، کی تعیینش می‌کنه؟

-شورا.

سهون کلافه سر تکون داد:

Prince's wifeWhere stories live. Discover now