سهون با استرس کف دست های عرق کردشو به شلوارش کشید و توی مغازه ی آهنگری رفت، یی فان روی صندلی نشسته و سیگار برگ میکشید.
-سلام.
به سهون که رنگ پریده و دستپاچه دم در ورودی ایستاده بود نگاه کرد و با دست به داخل اشاره کرد:
-بیا داخل.
سهون آروم قدمهاشو برداشت و نزدیک یی فان اومد و وقتی اشاره ی ابروشو دید، روی صندلی نشست.
-قیچی هنوز آماده نشده. بهت که گفتم چهار روز طول میکشه.
-برای اون نیومدم.
یی فان لبخند عمیقی زد. سیگارشو کنار گذاشت:
-پس چی اینجا کشوندتت؟
-پیشنهادت، گفتی که حاضری بهم شعبده بازی یاد بدی.
-و اگه یادت باشه گفتم براش شرط دارم.
سهون سریع جواب داد:
-شرطت قبوله.
یی فان خندید:
-مطمئنی بچه جون؟ نمیخوام بعدا زیرش بزنی چون هیچ رقمه نمیتونی این کارو کنی.
-مطمئنم. وقتی قول بدم پاش میمونم.
یی فان از روی صندلی بلند شد و همونطور که به سمت کمد فلزی انتهای مغاز میرفت جواب داد:
-قول تنها که قبول نیست...باید قرارداد ببندی.
-قرارداد؟! قرارداد چی؟!
یی فان بدون جواب دادن، در کمد فلزی بزرگو باز کرد و سهون انبوهی از برگه و طومار دید که به صورت بهم ریخته قاطی همدیگه بودن.
-کجا گذاشتمش؟! لعنت بهش...اَه، کجاست؟! آهان ایناهاش.
برگه ی کاهی که کناره هاش رنگ کهنگی گرفته بود رو توی دست گرفت و بعد از بستن در کمد، پیش سهون برگشت.
-اینو بخون.
سهون برگه رو گرفت و با اخم کوچیکی نوشته های روشو خوند. یه قرارداد آموزش شعبده بازی بود که با خط قرمز و درشت انتهاش نوشته شده بود اگه شاگرد به هر دلیلی از یادگیری تمارین سرباز بزنه و یا شرط خواسته شده رو انجام نده، باید مجازات بشه و حتی اگه از اونجا بگریزه دست سرنوشت تاوان تعیین شده رو براش اعمال میکنه.
سهون ترسیده و متعجب چندبار پلک زد و بعد بی اختیار قلبش تپش گرفت و دستپاچه پرسید:
-این...این مجازات چیه؟
یی فان شونه بالا برد:
-نمیدونم...مجازاتو من تعیین نمیکنم.
-اگه تو تعیین نمیکنی، کی تعیینش میکنه؟
-شورا.
سهون کلافه سر تکون داد:
YOU ARE READING
Prince's wife
FanfictionCouple: Chanbaek Genre: Romance, Fantasy Author: Barf.Azar Status: completed Site's Channle: @Exoperfic بکهیون آخرین فرزند سِر بیون مخفیانه عاشق شاهزاده چانیوله، اون یه فرصت به دست میاره تا با معالمه با جادوگر، بتونه چانیول رو به دست بیاره ولی بکهیو...