-اونها نباید پیدات کنن، اگه دستشون بهت برسه مثل یه موش آزمایشگاهی اسیرت میکنن.
-اگه شاگردتو معرفی نکنی چی میشه؟
-از انجمن بیرونم میکنن و ممکنه تنبیه جسمی هم برام در نظر بگیرن و یا حتی یه مدت به یه جزیره تبعیدم کنن.
سهون چند بار گیج پلک زد، از روی یی فان بلند شد و سمت دیگه ی بدنش روی تخت نشست.
-یعنی چی؟! چطوری میخوان تبعیدت کنن؟! اصلا برای چی باید شاگرد معرفی کنی؟!
-اگه از جادوگرهای برتر انجمن باشی میتونن. انجمن در ازای آموزش و حمایت هایی که ازت انجام میده توقع داره برای اینکه نسل جادوگرها از بین نره هر کدوممون دست کم یه شاگرد داشته باشیم.
-پس منو بهشون معرفی کن.
یی فان کلافه توی جا نشست، با اخم به سهون نگاه کرد و گفت:
-نمیشه، به هیچ وجه نمیخوام با انجمن درگیر بشی.
-من که بچه نیستم که طوریم بشه، بعدشم تو هستی و مواظبمی.
-تو آخرین از نسل بادی، وقتی آخرین نفر باشی سخت گیری ها هم بیشتر میشه، منم آخرین از نسلمم و روزهایی گذروندم که حتی فکر کردن بهشون هم برام آزار دهندس.
-در هر صورت این کارو باید انجام بدی.
-برای همین نمیخواستم بهت بگم، نمیتونی منطقی در موردش فکر کنی.
-منطقی فکر کنم؟! از نظرت منطقی فکر کردن اینه که بذارم به ناکجا آباد تبعیدت کنن؟!
یی فان عصبانی جواب داد:
-منطقی یعنی اینکه بهم اعتماد داشته باشی و بذاری کاری که میخوامو انجام بدم.
سهون دست به سینه شد و با حرص گفت:
-میخوای چیکار کنی؟!
-از یه نفر کمک میگیرم یکی که توی شورا روی حرفش حساب میکنن.
-مطمئنی راه حلت جواب میده؟
-اول باید باهاش حرف بزنم، حالا هم بسه دیگه، پاشو بریم شام بخوریم.
-ولی گفتم که گرسنم نیست!
-من هست.
از روی تخت پایین اومد و با کشیدن بازوی سهون مجبورش کرد که دنبالش بره.
طبقه پایین چند شمع توی جا شمعی های مسی روشن کرد و بعد مشغول خورد کردن قارچ های کوهی شد، سهون روی صندلی چوبی نشست، دستشو زیر چونه زد و بهش خیره شد.
-هیزم که نداری!
-بیرون هست.
-این وقت شب میخوای بیرون آتیش روشن کنی؟!
یی فان بهش نگاه کرد و متعجب گفت:
-ایرادش چیه؟!
سهون آب دهنشو محکم پایین داد و نگاهی به بیرون انداخت، مشخص بود همه جا غرق تاریکیه، با ترس گفت:
KAMU SEDANG MEMBACA
Prince's wife
Fiksi PenggemarCouple: Chanbaek Genre: Romance, Fantasy Author: Barf.Azar Status: completed Site's Channle: @Exoperfic بکهیون آخرین فرزند سِر بیون مخفیانه عاشق شاهزاده چانیوله، اون یه فرصت به دست میاره تا با معالمه با جادوگر، بتونه چانیول رو به دست بیاره ولی بکهیو...