Part 8 ⚖🔞

6.5K 731 548
                                    

جلوتر از جونگکوک از آسانسور بیرون اومد و کلید هاش رو بیرون کشید و در خونه رو باز کرد، بی حوصله کفش هاش رو از پاهاش بیرون کشید و وارد سالن شد، جونگکوک هم پشت سرش در رو بست اما همونجا ایستاد و به در پشت سرش تکیه داد، تهیونگ کتش رو که روی زمین میکشید رو روی مبلی انداخت و به سمت آشپزخونه رفت، بطری مشروبی رو از داخل قفسه ای برداشت و به سمت تراس رفت.


جونگکوک چند ثانیه ای به پرده ها که به خاطر باز بودن در تراس تکون میخوردن خیره شد، تهیونگ هیچ حرفی نزده بود، آهی کشید و تکیه اش رو از در گرفت و به سمت اتاقش رفت، لباسش رو با تیشرت و شلوار راحتی ای عوض کرد و خودش رو روی تخت انداخت.

اون از خیلی قبلتر روی تام حساس بود و حالا فکر میکرد بعد از اتفاق توی رستوان دعوای جدیدی پیش روشون باشه ولی بر خلاف انتظارش تهیونگ حتی در طول مسیر هم چیزی بهش نگفته بود‌.

غلتی روی تخت زد و چشم هاش روی هم فشرد، به هر حال اون هیچ حقی نداشت، کسی که اول این بازی رو شروع کرده بود، خودش بود! نفس عمیقی کشید و چشم هاش رو باز کرد. حس خوبی نداشت، اون تلافی کرده بود ولی نه تنها آروم نشده بود بلکه یه حس مزخرف دیگه به احوالاتش اضافه شده بود.

از لای در نگاهی به نشیمن خالی انداخت، هنوز توی تراس بود؟ آهی کشید و روی تخت نشست. اون همیشه کسی بود که از حرف زدن دوری میکرد ولی اینبار اینطور به نظر میومد که باید با هم حرف بزنن. کلافه موهاش رو به هم ریخت و از روی تخت بلند شد، به سمت تراس رفت و نگاهی به پرده سفید سالن که در اثر باد تکون ریزی میخورد انداخت و اون رو کامل کنار زد. از پشت شیشه نگاهی به تهیونگ که با اخم محوی که میون دو ابروش بود، میون دود سیگار توی افکارش غرق شده بود انداخت و وارد تراس شد.

تهیونگ بی توجه به حضور جونگکوک بطری توی دستش رو که نصف محتویاتش خالی شده بود رو بالا آورد و خواست ازش بنوشه که با گرفته شدن بطری توسط جونگکوک به سمتش برگشت و نگاه سرخش رو بهش داد.

جونگکوک بی معطلی و بی توجه به نگاه خیره ی تهیونگ باقی مونده بطری رو یک نفس سر کشید و خیره به منظره ی رو به روش تکیه اش رو به نرده های تراس داد.

- چیکار داری میکنی؟

با شنیدن صدای دو رگه تهیونگ نگاهی به بطری خالی توی دستش انداخت و اون رو روی نرده گذاشت و دوباره به منظره شهر خیره شد.

- چرا هیچی نمیگی؟

- در مورد چی؟

نگاهش رو به سمت تهیونگ که همچنان بهش خیره بود برگردوند.

- خودت رو به اون راه نزن.

تهیونگ نگاهش رو از جونگکوک گرفت و خاکستر سیگارش رو تکوند. چی باید میگفت؟

NEMESIS | VKOOK Where stories live. Discover now