Part 7 🔱

4.7K 724 325
                                    


2019.08.12

09:51 AM

-مرکز پلیس لندن-

افسری که تازه پرونده های بایگانی شده رو آورده بود، اون هارو روی میز گذاشت و گفت:

- پرونده های ده سال پیش به چه دردتون میخوره؟ مگه هر پرونده فقط ده سال باز نمیمونه؟

تهیونگ میز رو دور زد و یکی از اون هارو برداشت:

- وقتی نمیتونم هیچ جوری پیداش کنم! مجبورم پرونده های قدیمی که به نتیجه ای نرسیدن رو هم چک کنم تا شاید سرنخی توشون بود!

سرش رو بلند کرد و همونطور که به افسر جوان نگاه میکرد گفت:

- شاید قاتل تازه کاری نباشه!

افسر با اشتیاق سرش رو به نشونه ی تائید تکون داد و پشت یکی از صندلی ها نشست:

- پس بزارید کمکتون کنم!

تهیونگ هم دستش رو به سمت یکی از صندلی ها برد و قبل از اینکه اون رو از پشت میز بیرون بکشه گفت:

- جلسه ی امروز ساعت چنده؟

- یازده قربان!

تهیونگ سرش رو به نشونه ی تائید تکون داد و تا میخواست پشت میزش بنشینه تقه ای به در خورد و الکس با تردید وارد اتاق شد و همونطور که دستگیره ی در رو گرفته بود گفت:

- سرگرد من رو فرستاد! کارت داشت!

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و همونطور بهش خیره موند، الان یک هفته ای بود که الکس حتی بهش نگاه هم نمیکرد و به خوبی متوجه لحن سردش هم شده بود.

- چیکار؟

الکس که با وجود تمام دلخوری هایی که از تهیونگ داشت نمیخواست با حرفی که میخواد بزنه اون رو آزار بده آهی کشید، نمیدونست درسته این خواهش رو ازش بکنه یا نه:

- برای پرونده ی آدم ربایی، یه شاهد اومده اما نمیتونه صحبت کنه و ما نمیتونیم باهاش ارتباط برقرار کنیم... سرگرد هم گفت اگه میتونی بیای و حرف هاش رو ترجمه کنی! اون با زبان اشاره حرف میزنه!

تهیونگ نفس بریده ای کشید و چند ثانیه ای همونطور بهش خیره موند، اخم کمرنگی روی پیشونیش نشسته بود اما برخلاف انتظار الکس که منتظر بود درخواستش رو رد کنه صندلیش رو همونطور رها کرد و به سمت در قدم برداشت:

- کجاست؟

الکس قبل از رسیدن تهیونگ جلوتر از اون شروع به قدم زدن کرد و به سمت یکی از اتاق ها رفت، در رو باز کرد و تهیونگ هم نگاه کوتاهی بهش انداخت و وارد اتاق شد، زن میانسالی که پشت میز نشسته بود قطعا همون شاهدی بود که باید باهاش صحبت میکرد! آروم جلوتر رفت و سرگرد تیم اشاره ای به صندلی کرد:

NEMESIS | VKOOK Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon