Part 10 ⚖

4.2K 652 493
                                    

------------

2019/09/16

09:27 AM

- مرکز پلیس لندن -

با حرص در اتاق جلسه رو باز کرد و بدون اینکه نگاهی به افرادی که پشت میز نشسته بودن بیاندازه به سمت صندلی خودش رفت، پوشه ای که توی دستش بود رو بی حوصله روی میز انداخت و با اخم هایی تو هم پشت میز نشست، نفسش رو با حرص بیرون داد و به لاکی که دقیقا رو به روش نشسته بود، نگاه کرد.

لاکی هم متقابلا بهش نگاه کوتاهی انداخت، نگاهش پر از غرور بود و پوزخند روی لب هاش داشت حالش رو بهم میزد، تهیونگ هنوز نمیتونست باور کنه کسی که برای کمک توی پرونده فرستاده بودن اون مرد باشه.

یادش نمیومد آخرین بار کی اون مردک رو دیده بود اما الان اصلا حوصله ی حضور و ادعاهایی که میدونست قرار بود داشته باشه رو نداشت، تیمی که متشکل بود از یک ستوان بی عرضه، الکس که رابطه ی دوستی چند ساله اش باهاش بهم ریخته بود، دختری که همراهش به همسرش خیانت کرده و الان باهاش بهم زده بود و پسری که یک روزی داخل دانشکده ی افسری ازش متنفر شده بود، همه چی عالی بود و با این وضع مطمئن بود به زودی میتونن قاتل رو بگیرن، با فکر مسخره و احمقانه ی توی سرش پوزخندی زد و موهاش رو عقب داد.

این یک جلسه ی کوچیک با تیم تجسس بود اما اون از همین الان که حتی جلسه شروع هم نشده بود دوست داشت سریع تر به پایان برسه، بالاخره لاکی برای شروع این جلسه با لبخند مصنوعی و خشکی رو به بقیه کرد و گفت:

_همونطور که اکثرتون میدونین من سرگرد لاکی اسمیت هستم... هرچی دوست دارید صدام‌ کنید!

همه نگاه کوتاهی به تهیونگ که تا قبل از حضور اون مرد مافوقشون به حساب میومد انداختن و ویولت دستش رو زیر چونه اش گذاشت و طوری که انگار میخواست حرص تهیونگ رو در بیاره رو به لاکی گفت:

- یعنی از الان شما سرگروه تیمید قربان؟

لاکی نگاهی به اخم های روی پیشونی تهیونگ که سعی میکرد حرصش رو از این حرف ویولت نشون نده انداخت و گفت:

- درجه ی من خیلی مهم نیست! سرگروه هم مهم نیست! هر کس توی این تیم باید کمک کنه تا این پرونده بسته بشه، من دنبال یک کار تیمی قوی ام نیومدم اینجا رئیس بازی در بیارم!

بعد از اینکه دوباره داخل اتاق سکوت شد، لاکی این بار با لحن جدی ای ادامه داد:

-من رو به اینجا فرستادن تا پرونده ای که سه سال باز بود رو توی کمترین زمان ممکن ببندم، قبل از اومدنم وقتی بهم این پرونده پیشنهاد شد من راجبش تحقیق هایی کردم و به یک سری حدس و گمان رسیدم... نمیدونم تا حالا بهش اشاره شده یا نه! اما روند طی شدن پرورنده که به من نشون میده از این مسیر پیش نرفتید... و اینجا توی اولین جلسه میخوام بیاید نگاه و روشمون رو تغییر بدیم!

NEMESIS | VKOOK Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora