Part 19 🔱

3.4K 557 198
                                    

2016/03/21

10:53 PM

-ساختمان کاونت گاردن-

نمی‌دونست این چندمین بار بود که داشت عرض و طول خونه رو با قدم های عصبیش طی می‌کرد که با شنیدن احترام نظامی افراد داخل خونه اش به سمت در برگشت و با دیدن الکس به سرعت به سمتش رفت و نگاه منتظرش رو بهش دوخت.
با نزدیک شدن تهیونگ به خودش نگاهش رو از باقی افراد گروهشون گرفت و به دوست قدیمیش که از همیشه پریشون تر به نظر می‌رسید و معلوم بود توی صورت خودش به دنبال نشونه ای از امیدمی‌گرده خیره شد.
تهیونگ کلافه از سکوت الکس قدمی جلو گذاشت و دستش رو به حالت سوالی جلوی صورت هاشون بالا آورد.

- خب؟ چیشد؟

الکس که توی این چند روز جواب دادن به تهیونگ براش تبدیل به سخت ترین کار دنیا شده بود، سری به نشانه تاسف تکون داد و بالاخره زبون باز کرد:

- ردشون و فقط تا حومه شهر تونستیم بزنیم... بعد از اون انگار ناپدید شدن...

تهیونگ عصبی و کلافه از حرفی که شنیده بود خنده ی تمسخر آمی‌زی کرد و دستی توی موهاش کشید.

- مگه فیلمه که ناپدید شدن؟ پلاک ماشین؟!

الکس چند ثانیه در سکوت به تشویش تهیونگ خیره موند و دوباره سرش رو به طرفین تکون داد.

- جعلیه...

با شنیدن زمزمه ی ضعیف الکس با نگاهی مات برده تنها برای چند ثانیه در سکوت بهش خیره موند. باورش نمی‌شد تنها مدرکشون رو به همین راحتی از دست داده بودن. اون و جونگکوک بیشتر از ۳ روز بود که بدون کوچک ترین خبری از دخترک کوچکشون مثل مرغ سر کنده ای پر پر می‌زدند و حالا دوباره به نقطه صفر رسیده بودن. بدون هیچ مدرکی، بی هیچ نشونه ای...
روش رو از الکس برگردوند و کلافه و بی هدف، برای مبارزه با خیسی نگاهش که تازه شکل گرفته بود، چشم هاش رو میون زمین جلوی پاش و مبلمان توی خونه چرخوند و ناتوان تو سرکوب خشمی که تمام وجودش رو در برگرفته بود، لگد محکمی به پاف جلوی پاش زد و فریاد دلخراشی از سر درموندگی کشید. لیلیانش کجا بود؟ دخترک شیرینش بی اون و جونگکوک کجا رفته بود؟ یعنی الان چه قدر ترسیده بود؟
با نشستن دست الکس روی شونه اش دستش رو روی پیشونیش گذاشت و نگاه پر التهابش رو به نقطه نا معلومی دوخت. احساس می‌کرد تنها یک قدم با دیوانه شدن فاصله داره. اون باید لیلیان رو پیدا می‌کرد.
با برخود نگاهش با سوییچ ماشین که روی میز رها شده بود، کلافه و بی تاب دست الکس رو از روی شونه اش پایین انداخت و به سمتش رفت، اون رو از روی میز برداشت و بی توجه به نگاه متعجب الکس و نگاه های خیره ی افرادی که توی خونه اش بودن، به سمت در خروجی رفت. اما چند قدمی بیشتر دور نشده بود که با حلقه شدن دست الکس به دور بازوش سر جاش متوقف شد و به سمتش برگشت.

- ولم کن.

گیج از چهره ی جدی و سردی که تهیونگ به خودش گرفته بود نفسش رو به آرومی بیرون داد و دست به صورتش کشید.

NEMESIS | VKOOK Donde viven las historias. Descúbrelo ahora