Part 9 🔱

4.7K 673 495
                                    


2019/09/08

01:03 PM

- مرکز پلیس لندن -

تهیونگ با دیدن آقای فاکس سریع به سمتش قدم برداشت و با لحنی که به خوبی اضطراب توش موج میزد گفت:

- رئیس... شما به من سه ماه وقت داده بودید!

آقای فاکس بدون توجه به حرف های تهیونگ تو طول راهرو به سمت دفترش قدم برمیداشت و تهیونگ هم با حالتی عصبی برگه ای که اون روز صبح به دستش رسیده بود رو به سمتش گرفت:

- قربان من هنوز وقت دارم! چرا حکم نیروی جدید اومده؟

آقای فاکس با اخمی به سمتش برگشت و با لحن تندی گفت:

- منظورت از وقت چقدره؟ سه هفته؟ توی این مدت میخوای پرونده رو حل کنی؟ توگذاشتی توی سه سالِ گذشته، اون واسه خودش ول بچرخه!

تهیونگ نفسش رو به سختی بیرون داد و گوشه ای از اون برگه رو میون دستش مشت کرد:

- اما قربان...

آقای فاکس یک دفعه دست از قدم زدن برداشت و به سمت تهیونگ برگشت و با لهجه ی تند و تیز برتیشِش رو بهش گفت:

- سروان کیم! من تا وقتی میتونستم سکوت کنم که یکی از سران بورس کشته نشده باشه! این قتل رسانه ای شده و باید زودتر پروندش بسته بشه! اونم قبل از اینکه این پرونده رو ازمون بگیرن!

تهیونگ زبون باز کرد تا حرفی بزنه اما اون مرد بدون اینکه قصدی برای گوش دادن به حرف هاش داشته باشه، راهش رو گرفت و از اونجا دور شد.

تهیونگ دندون هاش رو با شدت بهم فشرد و با عصبانیت اون برگه رو توی دستش مچاله کرد و توی سطل زباله ی کنارش انداخت، اون نباید میذاشت این پرونده رو از زیر دستش بیرون بکشن.

----------

04:18 PM

-آکادمی هنر لندن-

سوییچ ماشینش رو از داخل جیب شلوارش درآورد و همون موقع که میخواست گوشیش رو به جاش داخل جیبش جا بده، تقه‌ی آرومی به در خورد.

سرش رو به طرف در برگردوند و با پدیدار شدن اِما ابروهاش رو بالا انداخت.

-چیزی شده؟

-یک خانمی اومدن و میخوان با شما صحبت کنن. خیلی اصرار دارن.

جونگکوک با کنجکاوی سرش رو تکون داد و چند قدم به سمت میزش برداشت و از پشت بهش تکیه داد.

-بگو بیاد داخل.

اِما سری تکون داد و از اتاق خارج شد.

جونگکوک نگاهی به ساعت دیواری رو به روش که عدد پنج رو نشون میداد، انداخت و نفسش رو بیرون داد.

NEMESIS | VKOOK Where stories live. Discover now