2019/07/14
08:03 AM
_مرکز پلیس لندن_
با شنیدن صدای در، لای چشم هاش رو باز کرد ولی با نور تیزی که مستقیم به چشمهاش خورد اخمی کرد و پلکهاش رو دوباره روی هم فشار داد.
به سختی صاف نشست و دستش رو روی صورتش کشید. گردنش خشک شده بود و به سختی میتونست حرکت کنه، کِی خوابش برده بود؟
-دوباره اینجا خوابیدی؟
از لای چشم های نیمه بازش به مرد درشت هیکلی که بدون اینکه منتظر اجازه ای برای ورود باشه وارد اتاق شده بود، نگاهی انداخت و بعد از اینکه نگاه گیجش رو به سمت کاغذ های زیر دستش برگردوند، سرش رو به آرومیتکون داد.
-داشتم روی پرونده کار میکردم نمیدونم کیخوابم برد.
مرد لبخند تلخی به دلیل مسخره و تکراری تهیونگ زد و بعد از اینکه لیوان کاغذی توی دستش رو جلوش گذاشت روی نزدیک ترین صندلی نشست.
-دوباره دعواتون شده؟
تهیونگ موهاش رو از توی صورتش کنار زد و نگاه کوتاهی به چهره غربی اما آشنای مرد انداخت.
-نه.
سرش رو با تاسف تکون داد و پوزخند صدا داری زد.
-باید رو مهارت دروغ گفتنت کار کنی.
با حس نزدیک شدن بحث عذاب آور و تکراری همیشگی اخم هاش رو توی هم کشید و مشغول مرتب کردن کاغذ های روی میزش شد، اون لحظه بعد از چندین ساعت مطالعه پرونده های مختلف اصلا حوصله ی همچین بحثی رو نداشت.
-دوباره این بحث تکراری رو از سر نگیر الکس.
مردی که الکس خطاب شده بود، کلافه با دو دستش به نوبت موهای خوش رنگش رو به عقب داد و نگاه آبیش رو از مرد خستهی رو به روش گرفت.
- باشه ادامه نمیدم ولی برای منی که شاهد ازدواج و زندگی چند سال پیشتون بودم مسخره اس که بی تفاوت باشم!
تهیونگ نمیخواست چیزی بگه و باید خودش رو کنترل میکرد ولی الکس هم داشت بیشتر از حدش پیش میرفت و تو چیزی که بهش مربوط نبود دخالت میکرد. دندون هاش رو روی هم فشار داد و لبخند حرصی ای روی لب هاش نشوند و از بین دندون هاش خطاب به الکس گفت:
-بهتر نیست یک کار مفید تر به جای حرف زدن بکنی و بری برای جلسهی امروز گزارش پزشک قانونی رو بگیری؟
الکس برای بار آخر نگاه غمگینی به چهره ی کلافه تهیونگ انداخت و با ناامیدی از جاش بلند شد و با قدمهای کوتاه به سمت در رفت.
واقعا براش سخت بود که دوتا از بهترین دوستهاش رو اینطوری در حال زجر کشیدن ببینه و چیزی نگه، این حق هیچکدومشون نبود. قبل اینکه از اتاق خارج بشه میون چارچوب در متوقف شد و نفس بریده ای کشید، سرش رو کمی به سمت جایی که تهیونگ بود مایل کرد و بدون اینکه بهش نگاه کنه با صدای آرومی گفت:
KAMU SEDANG MEMBACA
NEMESIS | VKOOK
Fiksi PenggemarNEMESIS - الهه ی انتقام سروان کیم، کارآگاه بخش جرایم خشن، کسی که سالها دنبال یک قاتل سریالی میگشت، اما هرروز ازش دورتر میشد و توی پیدا کردنش شکست میخورد... درحالیکه تنها چیزی که توش شکست خورده بود حرفهی کاریش نبود... زندگیِ تاریک و سرد تهیونگ...