2019/09/1908:21 AM
- ساختمان کاونت گاردن-
دستی توی موهاش کشید و موبایل رو به گوشش نزدیک تر کرد.
- نمیدونم چش شده، از دیشب تب داره...
دستش رو به کمرش زد و به سمت تهیونگ که روی تخت خوابیده و ابروهاش رو از درد توی هم کشیده بود، برگشت.
- فکر نکنم امروز بتونه بیاد.
با تکون خوردن پلک های تهیونگ و شدید تر شدن اخم هاش قدمی به سمت تخت برداشت و جواب الکس رو از پشت تلفن داد:
- خیلی ممنون الکس... بهت زنگ میزنم.
گوشی تلفن رو از کنار گوشش پایین آورد و دکمه قطع تماس رو زد. کلافه از وضعی که توش گیر کرده بود دستی به صورتش کشید و آرنجش رو روی زانوش تیکه گاه سرش کرد و لبه ی تخت نشست.
- ن...نرو...
با شنیدن صدای ضعیف تهیونگ سرش رو به سمتش برگردوند. موهای خیس از عرقش به پیشونیش چسبیده بود و در حالیکه پلک هاش رو روی هم میفشرد، سرش رو روی بالش به طرفین تکون میداد.
- لی لی... نه.....
با شنیدن اسم دخترکش از میون لب های خشک شده ی تهیونگ اخم هاش رو توهم فرو برد و کامل به سمتش برگشت. داشت هذیون میگفت یا کابوس میدید؟ با شدید تر شدن اخم تهیونگ و حس اینکه هر لحظه امکان داره به گریه بیفته، دستش رو جلو برد و روی شونه اش گذاشت و تکون ریزی بهش داد.
-تهیونگ... تهیونگ پاشو...
با ندیدن واکنشی از سمت تهیونگ کمی جلو تر رفت و اینبار با هر دو دستش، تکون شدید تری به شونه اش وارد کرد.
-تهیونگ... پاشو داری کابوس میبینی.
با شنیدن صدای محوی که اسم خودش رو صدا میکرد و حس دستی که روی شونه اش بود، با شدت چشم هاش رو باز کرد و در حالیکه نفس نفس میزد به دستی که شونه اش رو نگه داشته بود چنگ زد. نگاه گشاد شده اش رو به چشم های متعجب جونگکوک دوخت و بعد از چند ثانیه انگار که متوجه شده باشه همه چیزی که دیده خواب بوده، نفس بریده ای کشید و درحالیکه پلک هاش رو روی هم میذاشت، دست جونگکوک رو رها کرد.
با رها شدن دستش توسط تهیونگ کمی عقب رفت و نفس عمیقی کشید.
- به الکس زنگ زدم گفتم امروز نمیری، حالا که بیدار شدی...یه قرص بخور، تب داری.
با ندیدن واکنشی از طرف تهیونگ خواست از جاش بلند شه تا براش لیوان آب و قرصی بیاره که با گرفته شدن دستش سر جاش متوقف شد و به سمتش برگشت.
- میشه... بریم پیش لیلیان؟
سرش رو برگردوند و به چشم های خیس تهیونگ نگاه کرد، آب دهانش رو به سختی فرو برد و تهیونگ هم با لحن ملتمسانه ای گفت:
ESTÁS LEYENDO
NEMESIS | VKOOK
FanficNEMESIS - الهه ی انتقام سروان کیم، کارآگاه بخش جرایم خشن، کسی که سالها دنبال یک قاتل سریالی میگشت، اما هرروز ازش دورتر میشد و توی پیدا کردنش شکست میخورد... درحالیکه تنها چیزی که توش شکست خورده بود حرفهی کاریش نبود... زندگیِ تاریک و سرد تهیونگ...