⌊☠دارم عاشق میشم کم کم_Ch¹²☠⌉

3.2K 1K 644
                                    


هارد کِیس گیتار رو روی دوشش انداخت و شونه به شونه‌ی هه سو از کلاس خارج شد. دوست عزیز کوتاه قدش امروز سرزنده‌تر و شادتر از هر وقت دیگه‌ای به نظر می‌رسید و اینو میشد از خنده‌های بلند و بی‌پرواش فهمید. دستش رو دور شونه‌ی هه سو انداخت و همینطور که سمت کافه تریای دانشگاه میکشوندش گفت:

-خوشحال به نظر میرسی. اتفاقی افتاده که ازش بی‌خبرم؟!

لبخند هه سو از روی لبش پر کشید و نگاه متعجبش به دوست عزیزش دوخته شد.

-یعنی یادت نمیاد امروز چه روزیه؟

دست چانیول دور شونه‌ی هه سو شل شد و لبش ماهی‌وار شروع به تکون خوردن کرد. امروز چه روزی بود؟ تنها چیزی که میدونست این بود که اواسط پاییزن و حتی تاریخ دقیق امروز رو به خاطر نداشت.

-میشه یکم راهنمایی کنی؟

لگد محکمی که هه سو به ساق پاش زد، صدای فریادش رو بلند کرد و با ناله گفت:

-لعنت بهت هه سو.

-اینم راهنمایی. یادت اومد یا لازمه بیشتر راهنماییت کنم؟

چند قدم از هه سو فاصله گرفت و با چهره‌ای که هنوز از درد مچاله شده بود جوابش رو داد.

-هنوز یادم نیومده.

-خودتو مرده فرض کن.

هه سو این حرف رو زد و انگشت اشاره‌ش رو زیر گلوش کشید تا حرفش برای چانیول قابل لمس‌تر بشه.

-حداقل قبل مرگم بگو چی رو یادم نمیاد.

-چانیول... تو واقعا تولدمو فراموش کردی؟

به محض تموم شدن حرفش نفسش رو پر حرص بیرون فرستاد و بعد از چشم غره‌ی غلیظی که تحویل چانیول داد سمت کافه تریا راه افتاد. چانیول چشمش رو بست و لب پایینش به اسارت دندون‌هاش دراومد. انقدر درگیر مسائل خوابگاه و صدای پیانویی که هر شب به گوش میرسه و نت‌های خونی شده بود که تولد هه سو رو به کل فراموش کرد. دوست عزیز کوتاه قدش روی روز تولدش به شدت حساس بود و به سادگی نمیتونست از گناه نابخشودنی امروزش تبرعه بشه.

هارد کیس رو روی دوشش جا به جا کرد و با قدم‌های بلند و سریعش پشت سر هه سو وارد کافه تریا شد. ویبره‌ی موبایل از داخل جیب شلوار به پوستش شوک وارد میکرد ولی فعلا شرایط جواب دادن نداشت، خوشحال کردن هه سو تو اولویت بود و تا لبخند رو دوباره رو لب دوست عزیز کوتاه قدش نمی‌آورد نمیتونست آروم بگیره.

پشت میزی که هه سو پشتش نشسته بود نشست و سعی کرد تو چشمای بادومی و درشت هه سو نگاه کنه ولی تلاشش هر بار با شکست مواجه شد و ماحصل تلاشش چشم غره‌های پی در پی‌ای بود که از هه سو دریافت کرد.

-متاسفم، این اواخر شرایط بدی داشتم.

-قابل قبول نیست پارک چانیول.

⌊☠ Cursed Hour☠⌉Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ