۸ فوریه 2020 کازینو بلک فاکس نیویورک ساعت 00:00بامدادجانگکوک از روی موتور اسپرت و سیاه رنگش پایین آمد .
تیپ اسپرت تماما مشکی و کت چرمی که پوشیده بود باعث شده بود جذاب تر از هر زمانی به چشم اید و عضلات خوش تراشش در ان استایل جذاب ، نفس گیرتر از چیزی شده بود که بشود تصورش را کرد.
نگاهی به تابلوی کجشده و زنگ زده کازینو انداخت که با نور قرمز رنگ پر رنگی هر چند لحظه یکبار فلش میزد و دربینش به دلیل خراب بودن چراغ های چشمک زن ، خاموش بودنشان کمی طولانی تر از زمان عادیشان میگذشت انداخت .
صدایه گوش خراشه آهنگ و قهقه های مستانه افراد ، کوچه ای خلوتی که کازینو در ان قرار داشت را به هیاهو کشیده بودند و حالا کوچه پر از افرادی شده بود که چیزی جز شهوت و دیوانگی و ناله های دردمند و پر لذت حس نمی کردند .
نگاه بی حسی به افرادی انداخت که در دنیایه خودشان نبودند و هر کدام در پس کوچه ها یا سایه های تاریک زیر سقف ها و ملاعام در حال سکس یا بوسه های وحشیانه که به چیزی به جز رابطه های خشن ختم نمیشد مشغول بودند .
هیچ کدام از ان افراد توجهی به اطرافشان نداشتند.
شاید هم تنها جونگکوک بود که تمام این چیزهارا با هوشیاری میدید چرا که همه آنها درست شبیه به هم در دنیای شهوتشان به سر میبردند .
با شنیدن صدای یونگی که در گوشش پخش شد قدم هایش را به سمت ورودیه کازینو به حرکت در آورد :
«همه چی تحت کنترله فرمانده میتونی شروع کنی .»
جونگکوک ارام زمزمه کرد .
«هوسوک »
«هستم فرمانده با خیال راحت طمعتو از لونش بکش بیرون بی صبرانه منتظر شکارمم .»
جونگکوک نیشخند ریزی زد و زیر لب زمزمه کرد .
«انتظارت زیاد طول نمیکشه سوک مطمعن باش .
دنیل ؟»صدای بم و گیرایی نامجون در گوشش پخش شد :
«من تو موقعیت ۰۱جاگیر شدم همه چی تحت کنترله فرمانده فقط کافیه پاشو از در بزاره بیرون تا گلولم مهمون مغز پوچش شه »
جونگکوک لب زد :
«خوبه »
با اتمام کلمه کوتاهش روبه روی مردی درشت اندام ایستاد و بی حرف کارت شناسایی جعلی که کار دست یونگی بود را نشان داد.
مرد نگاهی مشکوک به کارت و جونگکوک انداخت اما بعد از چند ثانیه اجازه ورود داد .
جونگکوک بی توجه از کنار مردی که تا حدودی از خودش کوتاه تر بود گذشت و با قدم های استوار وارد فضای داخلی کازینو شد .
YOU ARE READING
Beauty
Fanfictionدنیا بزرگ عجیب و زیباست ....چیزی که خیلی ها بهش اعتقاد دارن اما .......اون ها از یه حقیقت بی خبرن ، اون ها نمیدونن که دنیا ، سیاه تر و دردناک تر از چیزی هست که شاید خیلی از آدما تصورش رو میکنن . درد و سیاهی که شاید ، دامن زندگی بعضی از آدمای برگزيده...