دو روز بعد از عملیات کازینو
۱۰ فوریه 2020
عمارت جک راف نیویورک امریکا ساعت ۵:۰۰صبحتمام درهای غول پیکر نرده ای شکل عمارت در هر چهار ضلع مهر موم وبسته شده بودند و با بالاترین امنیت ممکن توسط بادیگاردهای حرفه ای و قوی هیکل جک راف محافظت میشدند .
بعد از حمله ای که ساعت پیش در کازینوی بلک فاکس اتفاق افتاده بود تمام نیروها و افراد عمارت و انبارهای مرکزی با دستور مستقیم و خشمگین جک راف امنیت را چند برابر کرده بودند.
مشخصا هیچ کدام از انها نمیخواستند مورد خشم و عصبانیت وحشتناک جک راف قرار بگیرند.
به همین خاطر ، مثل همیشه مطیع و فرمان پذیر ، بدون کنجکاوی کردن در امور عجیب و اسرار گونه ای ان مرد پلید تنها به دستوراتش بی چونو چرا عمل میکردند .
کارهای که میگفت را مو به مو انجام میدادند به هر حال هیچ چیزی برای انها مهم تر از پول هنگفتی نبود که از جک راف به عنوان کارمزد میگرفتن پس بقیه کارهای وحشتناک آن مرد برایشان حتی ذره ای اهمیت نداشت .
هرکسی که پایش به ان عمارت شیطانی و سیاه باز میشد به خاطر پول و لذت یا هر کاری که بسته به هوس باشد وجدان و انسانیت خودش را میکشت و بعد.... پا به دنیایی میگذاشت که در ان هیچ کلمه ای به نام گناه وجود نداشت و به تبعیت هر انسانی هم که متعلق به ان دنیا باشد بویی از انسانیت و حیوانیت نبرده است چرا که با وارد شدن به این دنیا تمام این ویژگی ها را در مرداب کثیف و عمیق گناه مدفون وخفه میکردند .
هنوز هیچ کس نمیدانست دلیل آشوب و خشم این چنینی جک راف و هیاهوی درون عمارت همیشه سوت و کور او چیست .
و همینطور هیچ کس نمیدانست که ان مرد دقیقا چه میخواهد و به دنبال چیست .
هنوز اطلاعاتی از اتفاقیکه افتاده بود به هیچ جا درز نکرده بود و تنها چیزی که عاید افراد و خدمتکاران بیچاره ای ان عمارت سیاه شده بود نعره ها و غرش های از سر خشم جک بود که باعث شده بود درون عمارت درست شبیه به یک منطقه نظامی در موقعیت جنگ ...حفاظت شده و وحشتناک به نظر برسد .
هر یک متر از راهرو ها و طبقات عمارت بزرگ و باشکوه اما با زیبایی پوشالین را محافظانی پوشش داده بودند .
جک راف خودش هم دقیقا از اتفاقی که افتاده بود سر در نمی اورد و به طور درست تر هیچ اطلاعاتی درباره ای اتفاق ان شب نداشت و حالا بدون هیچ منطقی از کسانی انتظار جواب داشت که حتی ثانیه ای در انجا حضور نداشتن.
از انها جواب سوال و علت این اتفاق را جویا بود در حالی که خودش کسی بوده که به طور مستقیم در کازینو و در اتاق معامله حضور داشته اما حتی نتوانسته بود چهره یا بدن یکی از انها را ببیند یا تشخیص دهد.
YOU ARE READING
Beauty
Fanfictionدنیا بزرگ عجیب و زیباست ....چیزی که خیلی ها بهش اعتقاد دارن اما .......اون ها از یه حقیقت بی خبرن ، اون ها نمیدونن که دنیا ، سیاه تر و دردناک تر از چیزی هست که شاید خیلی از آدما تصورش رو میکنن . درد و سیاهی که شاید ، دامن زندگی بعضی از آدمای برگزيده...