آغوش امن

443 67 39
                                    


منطقه امن ساعت ۰۰:۱۰

خورشید حالا کاملاً غروب کرده بود و هیچ ردی از رنگ آمیزی آتشین و چشمگیرش در صفحه دل آسمان پهناور باقی نمانده بود.

حالا هر چه بود ، تنها زیبایی و درخشش نقره فام تک عروس سیاهی شب ، ماه تابان بودو ستارگان دلنواز چشمک زنی که دلبریشان تا خود آفاق یکه تازی میکرد .

هوای مرطوب جنگل با تاریک شدن کامل هوا سردتر شده بود و به دلیل نبود نور خورشید که گرما بخش خاک و برگهای نم خورده از فرطه باران صبح گاهی بودند ، سرمای ذخیره شده در درون خود را با حس کردن سایه ی که تاریکی شب برایشان به رقم اورده بود راحت تر به رخ میکشیدن .

فرمانده ، هنوز هم جسم زیبای تهیونگ را تنگ در آغوش داشت و اورا با وجود تمام آن سرما در بین بازوان و آغوش گرم و محکمش حبس کرده بود و اجازه نمی داد کوچکترین سوز یا رایحه ای از سرما به پوست سفید و تن آرام گرفته ی در آغوشش نفوذ کند و باعث اذیت شدن یا برهم خوردن خوابش شود.

جانگکوک با وجود چشمان بسته شده ی تهیونگ که آسمان و ستارگان چشمک زنه دنیای زیبای پسر را دربر داشتند اما حالا به دلیل بسته بودن پلک هایش آن کهکشان پیچیده و افسونگر از دیدگان فرمانده پنهان شده بود اما جانگکوک هنوزم نگاهش را از چشمان افسونگر پسرک نگرفته بود.

مردمک های مشکی رنگ جذابش هنوز رغبت گرفتن نگاهشان را از چهره‌ای که سلول به سلول وجودش را مسخ و جادو کرده بود نداشتند ، به همین دلیل هم بود که بدون هیچ حرکتی روی همان تخته سنگ نشسته بود تا بی مزاحمت و با آرامش جزء به جزء وجود پسرک را از بر شود و او را درست مانند الهی که شایسته پرستش است پرستش کند .

تهیونگ در آرام ترین حالت خود سر بر سینه محکم و گرم فرمانده به عمیق ترین و لذت بخش ترین خواب ممکن فرو رفته بود ، به شکلی که جسم و ذهن همیشه هوشیارش بی‌توجه به هر خطر و آموزش هایی که دیده بود با امنیت کامل در حال تجربه کردن آرامش بخش ترین خواب طول عمرش بود و همین باعث شده بود که جونگکوک برای بلند شدن تردید کند چون تا حدودی متوجه شده بود که تهیونگ خواب سبکی دارد و میدانست اگر بلند شود ممکن است خواب راحت پسرک خسته را بهم بزند .

بی خبر از اینکه ایندفعه فرق داشت چرا که تهیونگ از فرط امنیت اغوش گرمش واقعا عمیق وبا ارامش به خواب رفته وحالا حالاها قصد بیدار شدن ندارد.

تهیونگ آنچنان عمیق به خواب رفته بود که اگر گردانی تنها برای کشتن او در آن مکان بسیج می‌شدند و همگی لوله های اسلحه های شان را با هدف به قتل رساندنش به سمتش نشان می‌گرفتند مطمئناً تهیونگ در آن شرایط و زمانی که در آغوش محکم مردش بود از آن اتفاق باخبر نمی شد و به هیچ عنوان وجود خطری را احساس نمیکرد بلکه تنها به ادامه خواب لذت بخشش در آغوش فرمانده می پرداخت.

BeautyOnde histórias criam vida. Descubra agora