ادامه فلش بک
دو روز قبل از عملیات کازینو
۶ فوریه 2020منطقه ی امن ساعت ۱:۳۰دقیقه بامداد.تهیونگ که منظور فرمانده را به خوبی متوجه شد بود ارام روی قالیچه نشست و لب زد .
«من پیشنهادی دارم »
نگاه جونگکوک روی چشمان زیبای پسرک نشست و با سکوتش اعلام امادگی کرد.
تهیونگ لب زد .
«ما باید دونته رو بکشیم فرمانده »
جونگکوک با شنیدن این حرف از دهان تهیونگ ناخوداگاه نیشخندی بر لب اورد .
باور کردن این حد از هم فکری و هم نظر بودن باور نکردنی بود .
حداقل برای جونگکوک که اینطور بود.
کسی که همیشه ذهن و افکارش دارای نظامی خاص و عملکردی غیر پیشبینی بود .
دیدن فردی که تا این حد افکار و ذهنش نزدیک به خودش باشد جذاب و تا حدودی سرگرم کننده به نظر میرسید .تهیونگ با دیدن نیشخند فرمانده لبخندی یک طرفه به لب اورد.
جونگکوک لب زد :
«جالب شد منتظر شنیدن بقیه پیشنهادتم وی»
تهیونگ با همان نیشخند ریز ، سری تکان داد و لب زد :
«حرفی که زدم درست شبیه بهچیزی بود که تو ذهن و برنامت داشتی؟ ، درست میگم . »
جونگکوک با نگاهی سرد و جدی به چشمای وحشی پسر مقابلش خیره شد :
«بعضی وقتا ، بعضی ادما ، حتی زندگی کردن و نفس کشدنشون ظلم به بقیه تلقی میشه .
همه ای ادم ها در دنیای خودشون قوانین خاصی دارن که باهاش دنیاشون رو کنترل میکنن....... ........... در قوانین دنیای من از میون برداشتن ادمای که نفسهاشون حکم سمه برای دیگران ، یکی از بزرگترین خوبی های دنیا به حساب میاد .
حالا چه بهتر که کشتن اون ادم بی مصرف در اخر به موفقیتی ختم بشه که من به دنبالشم .
توی دنیای من پله قرار دادن اینجور ادم ها جرم نیست .
و مطمعنا دونته یکی از ادمای که تو ماده و تبصره قوانین من مردنش اجباری به حساب میاد»تهیونگ خیره شده به شکستگی وسط ابروی فرمانده که چهره مردانه اش را هزارانبرابر جذابتر و خواستنی تر میکرد لب زد:
« پس حدسم درست بود .....از قبل خط قرمزی روی مجرم دنیات کشیدی . »
جونگکوک سری تکان داد و دستی بر سر تسلا کشید .
«از همون زمانیکه یونگی اطلاعت ملاقات دونته و جک راف رو که تو این هفته هم قراره برگذار بشه رو به دستم داد.
تنها چند ساعت زمان برد تا دربارش تحقیق کنم و به کثافت بودنش پی ببرم پس....... اونم درست مثل خیلی های دیگه جزو کسای شد که توی دنیام خطشون زدم .»

ESTÁS LEYENDO
Beauty
Fanfictionدنیا بزرگ عجیب و زیباست ....چیزی که خیلی ها بهش اعتقاد دارن اما .......اون ها از یه حقیقت بی خبرن ، اون ها نمیدونن که دنیا ، سیاه تر و دردناک تر از چیزی هست که شاید خیلی از آدما تصورش رو میکنن . درد و سیاهی که شاید ، دامن زندگی بعضی از آدمای برگزيده...