PART 3

3.5K 497 19
                                    

+آقای جئون؟
با بیخیالی منو نگاه کرد که خودمو جمع و جور کردم
+اممم... خیلی ممنون که تهیونگو رسوندین!
سرشو تکون داد و شیشه رو کشید بالا و رفت.
با تعجب دوباره به جای خالی ماشین نگاه کردم این دیگ از کدوم سیاره اومده مرتیکه ازخودراضی؟
با اخم وارد خونه شدم که دیدم تهیونگ رو کاناپه نشسته و منتظر به من نگاه میکنه رفتم و روبروش نشستم
+تو چرا انقد دیر کردی؟
_خب... با دوستام رفته بودیم گردش بعدشم اونا...
+نکنه دوباره مزاحمت شدن؟
قسمت اول جملشو نشنیدم وقتی گفت، با نگرانی حرفشو قطع کردم
_اوف آره!!
بلند شدم و رفتم کنارش و سرشو نوازش کردم
+چیزی بهت گفتن؟؟ اذیتت که نکردن؟
_نه، همون حرفای همیشگی
+ من واقعا بابت این متاسفم که نمیتونم جلوشون بگیرم
سرمو انداختم پایین و آروم زمزمه کردم، با حس بغل گرمش رو بغضم لبخند زدم
_هیونگ این تقصیر تو نیست،تقصیر اون مرد عوضی به اصطلاح بابامونه
+در مورد پدر درست صحبت کن تهیونگ
محکم و جدی تو بغلش گفتم
_هوف مگه دروغ میگم اگه اون شرط بندی نمی‌کرد و تورو...
+تهیونگ!!
از بغلش اومدم بیرون و بهش اخم کردم که ساکت و با گفتن من میرم اتاقم رفت
میخاستم براش شام آماده کنم ولی با فکر اینکه اون شکمو مطمعنن با دوستاش شام خورده بیخیالش شدم خودمم گرسنم نبود، فردا کلی کار دارم بهتره استراحت کنم
{7صبح_شرکت جئون}
داشتم پرونده های مربوط به حسابداری رو به طرف بخش حسابداری می‌بردم که محکم به یکی خوردم و بله، همه پرونده ها پخش زمین شد!
با اخم به طرف اون احمق برگشتم که چطور جلوشو ندیده و عین گاو خورده به من ولی با دیدن این آدم به شدت خوشتیپ و جذاب تمام عصبانیتم فراموش کردم
_اوه من واقعا معذرت میخام کیوتی
با گفتن این لپمو کشید و به جمع کردن پرونده ها مشغول شد با صداش به خودم اومدم و منم مشغول شدم
_اممم... اسمت چیه؟
+اوه..جیمین، پارک جیمین!!
_منم جینم... همین پایین کافه دارم
+کافه چارلی مال شماست؟
_اره کیوتی به جبران این اتفاق به قهوه مهمون من
با لبخند ملیحی میگفت
+من کیوت نیستم!
تا اینو با چاشنی یکم اخم گفتم خندش رفت رو هوا که اخممو غلیظ تر کرد
_اوه خودا اون طوری اخم نکن باشه باشه تو کیوت نیستی جانگکوکم خرگوش نیست، وای خداا
اینو گفت وخندید با تعجب بهش نگاه میکردم که صدایی از پشت سرم شنیدم
*هی جیمین چرا نیومدی؟
با برگشتنم به سمت نامجون خنده جین قطع شد و نگاش کرد، نامجون با دیدن جین لبخندش کاملا محو شد و نزدیک اومد و از کنارم گذشت و سرشو تو گردن جین فرو کرد، جینم بی‌حرکت وایساده بود
با چشمای از حدقه در اومده داشتم اون دوتا نگاه می‌کردم
_هی
با صدایی که نزدیک گوشم شنیدم یجوری شدم ولی عکس العمل خاصی نشون ندادم،چقد گرم شد یهو...
_نکنه تاحالا این صحنه رو ندیدی؟
بدون اینکه بهش نگاه کنم سرمو به چپ وراست تکون دادم که دستمو گرفتم و کشید
_خوب نیست بهشون زل بزنی پارک
تا لحظه آخر ازشون چشم برنداشتم و بلاخره وقتی از دیدنشون ناامید شدم سرمو برگردوندم اما چشماشو دقیقا تو 5 سانتی صورتم دیدم، چشماش واقعا زیبا بود مثل یه اقیانوس عمیق بود... خودمو جمع و جور کردمو ازش چند قدم دور شدم که اخم کرد و دستمو ول کرد
+اممم... اون چی بود دیگه ؟؟
_جفت
+ها؟
با نگاه خیلی خنگی بهم نگاه کرد و دوباره جدی شد
_وقتی دونفر جفتشونو پیدا میکنن اینطوری ابراز میکنن که همو پیدا کردن اوکی ؟
+یعنی نامجون هیونگ جفت جینه؟؟
سرشو با اطمینان تکون داد، دیگه ازین غیرمنتظره تر نمیشد،چطور ممکنه کسی که هنوز نمیشناسی یهویی بشه جفتت؟؟ هنوزم چشام مثل قورباغه باز مونده بود...
_بهتره بری برام قهوه بیاری هان؟
با این حرفش به خودم اومدم و تونستم اون نیشخند شیطونشو ببینم، اههه امروزم میخاد زجرم بده خدااا
با حرص به طرف آشپزخونه رفتم تا برای آقای جئون قهوه آماده کنم، بهتره سریع برم تتو این قضیه رو دربیارم، نامجون هیونگ نمیتونی ازم فرار کنی
با فکر به این موضوع فهمیدم که شکرشو خیلی ریختم، تودلم خودمو لعنت کردم که انقد حواس پرتم ولی با نقشه ای که تو ذهنم اومد نیشخند زدم...
قهوه رو رومیزش گذاشتم و میخاستم برم بیرون تا پیشش نباشم ولی لعنت، صدام کرد با لبخند برگشتم سمتش
+بله آقای جئون؟
_بشین
+بله؟؟
_دوست ندارم یه حرفو دوبار بزنم
با شوک و تعجب رفتم رو مبل نشستم و منتظر بهش خیره شدم که قهوه رو به سمتم رو میز هل داد
_بخورش
واتت؟؟ بخورمش؟ مرتیکه عوضی حالا میفهمم قصدت چیه!
به نیشخند رو  صورتش خبره شدم که با چشماش به قهوه اشاره کرد، با لبخند زورکی قهوه رو گرفتمو سریع خوردنش ولی دهنم سوخت، خیلی داغ بود و همچنین نزدیک بود بالا بیارم خیلی شیرین بود، ولی تظاهر کردن به اینکه خوبه واقعا سخته!!
فنجون خالی رو روی میز گذاشتم و دوباره لبخند حرص درازی بهش زدم
_میتونی بری
بی حرف بلند شدم، میدونم اگه حرف بزنم مطمعنم بالا میارم.. به طرف در رفتم
_یه قهوه دیگه برام بیار... تلخ!!
نکنه این مغزمو میخونه؟ نه امکان نداره، حتی نامجون هیونگم هم نتونست مغزمو بخونه... با تکون دادن سرم از اتاقش اومدم بیرون،ولی نکنه این مغزمو میخونه؟
.
.
.
بچه ها ببخشید دیر به دیر آپ میکنم آخه امتحاناتم شروع شده💔😗
سوالی داشتین در خدمتم😀🌻
واینکه نظرتون در مورد فیک چیه🤩🥰
ووت و نظر یادتون نره😌😇

ALFA ✔️Where stories live. Discover now