PART 16

2.4K 335 1
                                        

با رسیدن به خونه مستقیم به طرف اتاقم که حالا تبدیل به اتاق جفتمون شده بود رفتم...
لباسامو در آوردم و فقط یه شلوار، راحتی پوشیدم و روی تخت دراز کشیدم، در تمام مدت جیمین زل زدهبود بهم و هیچی نمی‌گفت
_نمیخوای لباساتو عوض کنی بیبی؟
+اممم... ا.. الان عوضش میکنم
نکنه این داره خجالت میکشه؟ بد نیس یکم اذیتش کنم...
_نکنه خجالت میکشی؟
+ن.. نه
_اومووو... لازم نیس قرمز شی من جکچندبار بدون لباس دیدمت
+یااااا
به این که بیشتر قرمز شده بود خندیدم که اخم کیوتی کرد و بدون حرفی چمدونشو که براش آوردم بودم تو اتاق باز کرد و سرسری یه دست لباس راحتی پوشید..
دستامو باز کردم و بهش اشاره کردم بیاد بغلم که با کله پایین افتاده و لبخند گشادی به طرفم اومد و تو بغلم جا گرفت!
+جانگکوک
_هومم..
همونطور که سرمو تو موهاش فرو کرده بودمو و چشامو بسته بودم گفتم
+میشه بگی بین تو و آقای مین چه اتفاقی افتاده
_بعدا بهت میگم الان خابم میاد
+بگووو دیگهههه کوکییی!!
با حالت نق گفتو من بیشتر ازین جور صدا زده شدنم تعجب کردم، گرگم خوشحال بود ولی هنوز نمیتونستم این بچه ی تو بغلم که از فضولی وول می‌خورد رو نگه دارم!
بدون اینکه دلم بخاد صورتمو از رو موهاش جدا کردم و به تاج تخت تکیه دادم که جفتمم  با من کشیده شد بالا
_ازون جایی که جفتمی لازم نمیبینم چیزیو ازت پنهون کنم پس بهت میگم
خجالت از روی رایحه حس میشد با اینکه دیدی به صورتش نداشتم
_ازونجایی که اون یسال ازم بزرگتره و من 17 سالم بود و چند روز دیگه دستش مشخص میشد... وقتی صبح اونروز بیدار شد و دستش شد آلفا! همه تعجب کردیم چون جز بابابزرگم آلفای دیگه ای تو خانواده نبود و مامان و بابام هم بتا و امگا بودن، برای همین بابام میخاست اونو بفرسته پیش پدربزرگم که آمریکا بود!
ولی... اون از بابابزرگم خوشش نمیومد و میتونم حتی بگم که ازش متنفر بود، هنوزم که هنوزه دلیلشو نمیدونم... وقتی پافشاری بابامو دید مارو ترک کرد و چون اونشب پدرم به حدی عصبانی شده بود که بهش گفته بود تو دیگه یه جئون نیستی... اونم بعد اون ماجرا اسم و فامیلیشو عوض کرد!!
در تمام موقعی که داشتم میوفتم بدون هیچ حرکتی و صدایی همونجور تو بغلم خوابیده بود
+پس چرا ازش بدت میاد؟ تقصیر اون نبوده که!
پوزخندی به این جمله که تکراری بود و قبلا بارها از جین و جیهوپ شنیده بودم زدم
_میدونی اون نزدیکترین فرد زندگیم بود و اون حتی منو لایق ندونست وقتی داره میره بهم بگه!
با خیس شدن سینم دستمو زیر چونه کوچیکش گذاشتم و صورتشو بالا آوردم که داشت گریه میکرد
_چرا گریه میکنی؟
اشکاشو پاک کردم و جاشونو بوسیدم
+آخه.... رایحت خیلی تلخ شده!
_من ناراحت نیستم جیمین... فقط یاداوریشون برام یکم سخته!
+یه سوال دیگه...
اینو در حال که داشت دماغشو به طرز فوق کیوتی بالا می‌کشید گفت که با دوتا انگشتم نوک بینیشو گرفتم
_بپرس
دستمو پس زد و نوک دماغشو مالید
+خب اگه آلفا شدن بر ارت انقدر غیر ممکن بوده پس چرا توهم یه آلفا شدی؟ اونم از نوع خالصش؟
_امم...راستش خودمم نمیدونم چرا، باورت میشه حتی بابابزرگمم میگفت این یه معجزس.. نمیدونم
+بهرحال خوبه که آلفا شدی
اینو گفت سرشو رو سینم بیشتر فشار داد، تکخنده ای کردم و با رایحش آروم شدم
+با داداشت آشتی کن!
_عمرا
+نمیبینی چقد میخاد باهات آشتی کنه؟
_عادی شده برام، زیاد سعی کرده دلمو بدست بیاره!
+بهرحال اون الان جفت داداشمه و تو.... وایسا
سریع از تو بغلم اومد بیرون و رو تخت نشست که منم کنارش نشستم
+داداش تو جفت دونسنگ منه؟؟
خودمم الان به‌ فکر میکنم میبینم خیلی عجیبه
_عجیب نیس؟
+اوهوم... خیلی
چشماشو ریز کرد، انگار که میخاد مچ یکیو هنگام ارتکاب جرم بگیره...
کشیدمش تو بغلم و دوباره به همون پوزیشن قبل برگشتیم
+داری خفم میکنی کوک!
_بزار بخابم
+خب بخاب... با من چیکار داری
_چون تو عروسک منیی!
+ولی کوک...
_همممم
تو گفتنش تردید داشت ولی بلاخره گفت
+ازونجایی که داداشتم آدم با نفوذیه بهتره یکم راجع بهش فک کنی.. آخه وانگ ها...
_جیمین بخاب!
+ب.. باشه
چشامو بستم و همه اتفاقات اخیر فراموش کردم و جفتمو که حالا تو بغلم تقریبا بخاب رفته بود محکمتر بغل کردم
...........................................................
[راوی]
دور هم جمع شده بودنو مشروب میخوردن
_جکسون اون جفتشو پیدا کرده دیگه ولش کن
*چجوری ولش کنیم، اون به ما دروغ گف...
#لیسا لطفا تو یکی حرف از دروغ گفتن نگو
*هی یونگ حواست به حرفات باشه ها
+بس کنین! من اون امگا کوچولو رو هر طور شده بدست میارم.. به هر قیمتی!
_اما جک..
+سهون!! بهتره بری تو اتاقت
اخمی کرد و به برادر بزرگتر و همچنین خواهرش که همراه پسر عموش داشت بهش نگاه می‌کرد نیم نگاهی انداخت و با گفتن ایکاش کمی انسانیت داشتین رفت تو اتاق خودش!
+لیسا میخام یکاریو برام انجام بدی و یونگ توام همینطور!

ALFA ✔️Where stories live. Discover now