PART 21

2K 279 9
                                    

با همزمان گفتن منو و یونگی جیهوپ سریع به سمت در دوید تا ماشینو بیاره و یونگیم دنبالش رفت...
اما جفتم... اون!! اههه نگرانشم!
حدود 30 تا نگهبان جلوی خونه گذاشتم تا امگام در امان بمونه و خودم زدم بیرون..
لیسا همیشه وقتی کسیو میخاد میبرتش به بار کریستال.. بهرحال باید از دشمن اطلاعاتی داشته باشیم!
هوسوک با افرادمون هماهنگ کرده بود و یونگیم به افراد خودش گفته بود تا بیان..
با رسیدن به بار تیر اندازی شروع شد! انگار اونا مسلح بودن!
اسلحمو در آوردم و شروع کردم به شلیک..
توی 10 دقیقه دخلشونو آوردیم و رفتیم داخل اما با شنیدن داد آشنایی خشکم زد و یونگیم داد زد و رو زانوهاش افتاد...
#اوه خدای من!
جیهوپ اینو گفت و به طرف صدا دوید و منم به خودم اومدم و به سمت یونگی رفتم که بخاطر درد به چشاشو به هم فشار میداد و سعی می‌کرد داد نزنه!
*تهیونگ.. کوک برو...
به دنبال سوک دویدم و چند نفرو گذاشتم پیش یونگی!
درو هل دادم و تهیونگ رو بیهوش روی تخت دیدم...
_نه.. نه.. تهیونگ!!
هوسوک جلوی در خشکش زده بود و فقط به تن خونی تهیونگ نگاه می‌کرد
به طرفش دویدم و بلندش کردم.. لعنت به من.. اگه سریعتر میومدم شاید این اتفاق نمی‌افتاد
_سوک... برو اون هرزه رو پیدا کننن!!
با دادی که زدم.. اشکاشو پاک کرد و سرشو تکون داد و رفت
با تهیونگ بیهوش تو بغلم به طرف جایی که یونگی بود دویدم و طبق انتظارم اونم بی‌هوش شده بود... بهرحال به نفعشه که جفتشو تو این وضعیت نبینه!
هردوشونو تو ماشینای جداگانه گذاشتم ولی تهیونگو پیش خودم سوار کردم و به سمت خونه رفتیم.. باید هر چه سریعتر اونو پیدا کنم!
با رسیدن به خونه تهیونگو به اتاق کناری که جیمین خوابیده بود بردم و گذاشتمش روی تخت و یونگیم گذاشتم تو اتاق کناریش!
بلافاصله دکتر اومد و گردن خونیشو معاینه کرد
_دکتر کیم... حالشون چطوره؟
#اقای جئون خودتونم میدونین تو این شرایط باید چیکار کرد... من زخم گردنشو بستم ولی نباید بزارین به جفتش نزدیک شه! اینطوری خودش خیلی درد میکشه.. آقای مین هم حالشون خوبه چند ساعت دیگ بهوش میاد!
با گفتن لطفا پیششون بمونید از خونه زدم بیرون و به هوسوک زنگ زدم
_سوک... پیداش کردی؟
*نه.. معلومه از قبل همه چیو برنامه ریزی کردن... حال تهیونگ چطوره؟
_خوبه... باید پیداش کنیم سوک.. من چطور جواب جیمینو بدم؟
*کوک یه چیزی پیدا کردم... بیا پشت بار کریستال.. انگاری از در پشتی فرار کردن.. دوربین ضبطش کرده!
_اوکی
تلفنو قطع کردم و با مشت زدم به فرمون...
_میکشت عوضی
اگه آلفا یا بتایی جفت گرگ دیگه ای رو مخصوصا جفت آلفا هارو مارک کنه.. اولش هردو از شدت درد بیهوش میشن و بعدش جفت مارک شدش حتی نمیتونه بره نزدیک الفاش!
چون با اینکار بدنش شروع به درد میکنه... و الان تهیونگم بدون رضایت مارک شده!
اگه لیسا رو بکشم مارکش میره و یونگی میتونه دوباره مارکش کنه.. البته اگه بخاد.. چون دیگ گرگش اونو مجبور نمیکنه و اون میتونه با کس دیگه ای جفت بشه!
اگه یونگی دیگه تهیونگو نخاد چی؟ جیمین اگه حال برادرشو ببینه مطمعنن خیلی گریه میکنه!
نمیزارم جفتم سختی بکشه... من اون هرزه لعنتی رو گیر میارم و میکشمبا همزمان گفتن منو و یونگی جیهوپ سریع به سمت در دوید تا ماشینو بیاره و یونگیم دنبالش رفت...
اما جفتم... اون!! اههه نگرانشم!
حدود 30 تا نگهبان جلوی خونه گذاشتم تا امگام در امان بمونه و خودم زدم بیرون..
لیسا همیشه وقتی کسیو میخاد میبرتش به بار کریستال.. بهرحال باید از دشمن اطلاعاتی داشته باشیم!
هوسوک با افرادمون هماهنگ کرده بود و یونگیم به افراد خودش گفته بود تا بیان..
با رسیدن به بار تیر اندازی شروع شد! انگار اونا مسلح بودن!
اسلحمو در آوردم و شروع کردم به شلیک..
توی 10 دقیقه دخلشونو آوردیم و رفتیم داخل اما با شنیدن داد آشنایی خشکم زد و یونگیم داد زد و رو زانوهاش افتاد...
#اوه خدای من!
جیهوپ اینو گفت و به طرف صدا دوید و منم به خودم اومدم و به سمت یونگی رفتم که بخاطر درد به چشاشو به هم فشار میداد و سعی می‌کرد داد نزنه!
*تهیونگ.. کوک برو...
به دنبال سوک دویدم و چند نفرو گذاشتم پیش یونگی!
درو هل دادم و تهیونگ رو بیهوش روی تخت دیدم...
_نه.. نه.. تهیونگ!!
هوسوک جلوی در خشکش زده بود و فقط به تن خونی تهیونگ نگاه می‌کرد
به طرفش دویدم و بلندش کردم.. لعنت به من.. اگه سریعتر میومدم شاید این اتفاق نمی‌افتاد
_سوک... برو اون هرزه رو پیدا کننن!!
با دادی که زدم.. اشکاشو پاک کرد و سرشو تکون داد و رفت
با تهیونگ بیهوش تو بغلم به طرف جایی که یونگی بود دویدم و طبق انتظارم اونم بی‌هوش شده بود... بهرحال به نفعشه که جفتشو تو این وضعیت نبینه!
هردوشونو تو ماشینای جداگانه گذاشتم ولی تهیونگو پیش خودم سوار کردم و به سمت خونه رفتیم.. باید هر چه سریعتر اونو پیدا کنم!
با رسیدن به خونه تهیونگو به اتاق کناری که جیمین خوابیده بود بردم و گذاشتمش روی تخت و یونگیم گذاشتم تو اتاق کناریش!
بلافاصله دکتر اومد و گردن خونیشو معاینه کرد
_دکتر کیم... حالشون چطوره؟
#اقای جئون خودتونم میدونین تو این شرایط باید چیکار کرد... من زخم گردنشو بستم ولی نباید بزارین به جفتش نزدیک شه! اینطوری خودش خیلی درد میکشه.. آقای مین هم حالشون خوبه چند ساعت دیگ بهوش میاد!
با گفتن لطفا پیششون بمونید از خونه زدم بیرون و به هوسوک زنگ زدم
_سوک... پیداش کردی؟
*نه.. معلومه از قبل همه چیو برنامه ریزی کردن... حال تهیونگ چطوره؟
_خوبه... باید پیداش کنیم سوک.. من چطور جواب جیمینو بدم؟
*کوک یه چیزی پیدا کردم... بیا پشت بار کریستال.. انگاری از در پشتی فرار کردن.. دوربین ضبطش کرده!
_اوکی
تلفنو قطع کردم و با مشت زدم به فرمون...
_میکشت عوضی
اگه آلفا یا بتایی جفت گرگ دیگه ای رو مخصوصا جفت آلفا هارو مارک کنه.. اولش هردو از شدت درد بیهوش میشن و بعدش جفت مارک شدش حتی نمیتونه بره نزدیک الفاش!
چون با اینکار بدنش شروع به درد میکنه... و الان تهیونگم بدون رضایت مارک شده!
اگه لیسا رو بکشم مارکش میره و یونگی میتونه دوباره مارکش کنه.. البته اگه بخاد.. چون دیگ گرگش اونو مجبور نمیکنه و اون میتونه با کس دیگه ای جفت بشه!
اگه یونگی دیگه تهیونگو نخاد چی؟ جیمین اگه حال برادرشو ببینه مطمعنن خیلی گریه میکنه!
نمیزارم جفتم سختی بکشه... من اون هرزه لعنتی رو گیر میارم و میکشمبا همزمان گفتن منو و یونگی جیهوپ سریع به سمت در دوید تا ماشینو بیاره و یونگیم دنبالش رفت...
اما جفتم... اون!! اههه نگرانشم!
حدود 30 تا نگهبان جلوی خونه گذاشتم تا امگام در امان بمونه و خودم زدم بیرون..
لیسا همیشه وقتی کسیو میخاد میبرتش به بار کریستال.. بهرحال باید از دشمن اطلاعاتی داشته باشیم!
هوسوک با افرادمون هماهنگ کرده بود و یونگیم به افراد خودش گفته بود تا بیان..
با رسیدن به بار تیر اندازی شروع شد! انگار اونا مسلح بودن!
اسلحمو در آوردم و شروع کردم به شلیک..
توی 10 دقیقه دخلشونو آوردیم و رفتیم داخل اما با شنیدن داد آشنایی خشکم زد و یونگیم داد زد و رو زانوهاش افتاد...
#اوه خدای من!
جیهوپ اینو گفت و به طرف صدا دوید و منم به خودم اومدم و به سمت یونگی رفتم که بخاطر درد به چشاشو به هم فشار میداد و سعی می‌کرد داد نزنه!
*تهیونگ.. کوک برو...
به دنبال سوک دویدم و چند نفرو گذاشتم پیش یونگی!
درو هل دادم و تهیونگ رو بیهوش روی تخت دیدم...
_نه.. نه.. تهیونگ!!
هوسوک جلوی در خشکش زده بود و فقط به تن خونی تهیونگ نگاه می‌کرد
به طرفش دویدم و بلندش کردم.. لعنت به من.. اگه سریعتر میومدم شاید این اتفاق نمی‌افتاد
_سوک... برو اون هرزه رو پیدا کننن!!
با دادی که زدم.. اشکاشو پاک کرد و سرشو تکون داد و رفت
با تهیونگ بیهوش تو بغلم به طرف جایی که یونگی بود دویدم و طبق انتظارم اونم بی‌هوش شده بود... بهرحال به نفعشه که جفتشو تو این وضعیت نبینه!
هردوشونو تو ماشینای جداگانه گذاشتم ولی تهیونگو پیش خودم سوار کردم و به سمت خونه رفتیم.. باید هر چه سریعتر اونو پیدا کنم!
با رسیدن به خونه تهیونگو به اتاق کناری که جیمین خوابیده بود بردم و گذاشتمش روی تخت و یونگیم گذاشتم تو اتاق کناریش!
بلافاصله دکتر اومد و گردن خونیشو معاینه کرد
_دکتر کیم... حالشون چطوره؟
#اقای جئون خودتونم میدونین تو این شرایط باید چیکار کرد... من زخم گردنشو بستم ولی نباید بزارین به جفتش نزدیک شه! اینطوری خودش خیلی درد میکشه.. آقای مین هم حالشون خوبه چند ساعت دیگ بهوش میاد!
با گفتن لطفا پیششون بمونید از خونه زدم بیرون و به هوسوک زنگ زدم
_سوک... پیداش کردی؟
*نه.. معلومه از قبل همه چیو برنامه ریزی کردن... حال تهیونگ چطوره؟
_خوبه... باید پیداش کنیم سوک.. من چطور جواب جیمینو بدم؟
*کوک یه چیزی پیدا کردم... بیا پشت بار کریستال.. انگاری از در پشتی فرار کردن.. دوربین ضبطش کرده!
_اوکی
تلفنو قطع کردم و با مشت زدم به فرمون...
_میکشت عوضی
اگه آلفا یا بتایی جفت گرگ دیگه ای رو مخصوصا جفت آلفا هارو مارک کنه.. اولش هردو از شدت درد بیهوش میشن و بعدش جفت مارک شدش حتی نمیتونه بره نزدیک الفاش!
چون با اینکار بدنش شروع به درد میکنه... و الان تهیونگم بدون رضایت مارک شده!
اگه لیسا رو بکشم مارکش میره و یونگی میتونه دوباره مارکش کنه.. البته اگه بخاد.. چون دیگ گرگش اونو مجبور نمیکنه و اون میتونه با کس دیگه ای جفت بشه!
اگه یونگی دیگه تهیونگو نخاد چی؟ جیمین اگه حال برادرشو ببینه مطمعنن خیلی گریه میکنه!
نمیزارم جفتم سختی بکشه... من اون هرزه لعنتی رو گیر میارم و میکشم...

یووو ها هاهااااا😏😏😏
منو نکشین دیر آپ کردم بخدا پشت کنکوریم 😂💔
ووت و کامنت پلیز 🥲 سعی میکنم زود زود آپ کنم🥺✨

ALFA ✔️Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu