جکسون... قسم میخورم حتی اگه بهش فکر کنی نمیذارم مرگ راحتی داشته باشی!
*یااا.. میدونی چیشد؟همین الان بهش فکر کردم و تا دقایقی دیگه هم عملیش میکنم!
+کوک... منظورش چیه ؟؟
با بیحالی ناشی از درد بدنم پرسیدم که جکسون با پوزخند به سمتم برگشت
*تو دیگه مال اون نیستی امگا!
+دهن کثیفتو ببند جکسون!
حالا هردوشون فرومون هاشون رو آزاد کرده بودن جوری که حتی دوتا آلفای دم در هم نتونستن دردشو تحمل کنن و بیرون رفتن و فقط من بین این دوتا آلفای عصبانی مونده بودم...
تاثیر جفتم خیلی بیشتر بود
_اهههه... درد.. دارههه...
بلند داد زدم، حتی نمیتونستم تو خودم جمع شم و دستامو تکون بدم!
جکسون به طرفم اومد و روم خیمه زد
+از روش بلند شو عوضییییی!!! حق نداری بهش دست بزنییی!!
اما اون سرشو تو گردنم فرو کرد و روشو بوسید که یجورایی احساس درد کردم و بلند نالیدم
_جانگکوووککک.... اهههه... ولم.. کننن
صدای تقلا ها و داد های جانگکوک داشت دیوونم میکرد...
دندوناش رو گردنم حس کردم.. نههه!! اون که نمیخاد منو مارک کنه؟؟؟ من قبلا مارک شدم لعنتییی!!
_ولممم.. کنننن.. عوضییییی... اههه
قبلا خونده بودم اگه دوبار مارک بشی اونم توسط دوتا گرگ مختلف مطمعنن عاقبت خوبی نداره!
با شل شدن بدنش و افتادنش روم ناله ای کردم.. بخاطر اینکه اون هیکل گندش روم بود نمیتونستم ببینم چیشده!
بلافاصله سنگینی جسمش از روم برداشته شد و تونستم چشمای برزخی و سرخ جانگکوک رو ببینم...
بخاطر ترس و شوک حتب نمیتونستم چشامو باز نگه دارم
+سخت تنبیه میشی امگا کوچولو!!
اینو گفت و منو رو دستاش بلند کرد... دم در
تونستم برادرشو ببینم.. اسمش چی بود؟ آها سهون! اون کمک کرده بود؟[جانگکوک]
با حرص و عصبانیت تمام تقریبا داشتم صندلیو میشستم که در آروم باز شد.. اما بهش توجهی نکردم و دیدم که سهون وارد شد و بلافاصله با وارد شدنش با پشت اسلحه کوبید تو سر جکسون و بیهوشش کرد... کمی تعجب کردم اما سریع بهش اشاره کردم تا دستامو باز کنه!
به کنار هلش دادم که افتاد روی زمین و زانو زد... اوه شت! جیمین احتمالا بخاطر فرومون من داره دوبرابر درد میکشه!!
اون عوضیو از روش کنار زدم و انداختمش روی زمین... میخاستم با اسلحه بزنمش که صدای سهون اومد
#اونو نکش خاهش میکنم... امگاتو بردار و برو
+تهیونگ کجاست؟
#نمیدونم... یونگ اونو با خودش برده به من نگفتن... ولی بهتره سریعتر پیداش کنی چون لیسا الان داره میره اونجا!
یه مشت محکم تو صورت جکسون زدم و با گفتن بعدا تلافی میکنم به طرف جفتم تقریبا بیهوشم رفتم... پیرهنم در آوردم و تنش کردم...
اعصابم ازین همه بی اعتمادی خورد بود! طنابی که باهاش بسته بودنش رو پاره کردم..
+سخت تنبیه میشی امگا کوچولو!
بلندش کردم که ناله خفه ای کرد و به دور و اطراف نگاهی انداخت و در آخر چشماش روی هم افتاد
دلم میخاست جکسونو در حد مرگ بزنم ولی امگام مهمتر بود..
از عمارت بیرون رفتم، اون دوتای آلفای ریزه میزه برام هیچی نبودن!
من اون لیسای عوضی رو خوب میشناسم... اون هرزه دقیقا شبیه برادرشه...لعنتی گوشیم ندارم به کسی خبر بدم!
سوار ماشین شدمو با سرعت به طرف شهر راه افتادم.....
با سختی رمز درو زدم و وارد شدم که سوک و یونگی با شوک نگاهم کردن..
بدون توجه بهشون جیمینو رو تخت گذاشتم و خودم یه تیشرت پوشیدم و دوباره رفتم پایین و روبروشون نشستم!
*تهیونگ کجاست؟؟
یونگی پرسید که سرمو انداختم پایین و نفس عمیقی کشیدم تا عصبانیتم کم بشه
+اونجا نبود
#یعنی کجا بردنش؟من هر چی سعی کردم پیداش کردم نشد!
*نه نه من باید پیداش کنم !!
+وایسا یونگ!
مچشو گرفتم و دوباره نشوندمش سرجاش
+اون گفت لیسا خاستتش!
#یعنی اینکه...
+بار کریستال
*بار کریستالاوکی برین ووت بدین تا آپ بعدی 😎🥲😂
فحش آزاد 👩🏼🦯

VOCÊ ESTÁ LENDO
ALFA ✔️
Fanfic༆𝐂O𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃༄ 《 _از جونم چی میخای جئون؟؟ من فقط یه بتای کوفتیم!! +پس چرا رایحه داری؟ 》 چیمیشه اگه تاوان اشتباه پدر رو پسر پس بده؟ کاپل : جیکوک _ نامجین _ تهگی ژانر : امگاورس _ طنز _ مافیا _ اسمات🔞 _ عاشقانه