PART 19

1.8K 301 1
                                    

آدرس رو دوباره نگاهی انداختم بیرون شهر بود...
با رسیدن به ویلای بزرگی ماشینو با عصبانیت پارک کردم و به سمت در ورودی رفتم و فرومون هامو آزاد کردم تا برتریمو نشون بدم..
به طرز عجیبی عمارت ساکت و خلوت بود، بوی جیمین نمیومد و این عجیبترش می‌کرد
نمیتونستم بوی هیچکدومشونو حس کنم و این عصبانیت و نگرانیمو بیشتر می‌کرد...
+جیمینننن... تهیونگگگ !!
داد زدم و فقط اکوی صدای خودم توی سالن بزرگ رو شنیدم
از پله ها بالا رفتم و داشتم از توی راهرو رد میشدم که بوی چندتا آلفا و حتی شاید بوی امگا که خیلی شبیه به بوی جفتم بود اونجا میومد... با ضرب درو باز کردم اما به محظ اینکه چشمام به روبروم خورد با احساس درد وحشتناکی توی سرم چشام بسته شد...

[جیمین]
وقتی به جانگکوک زنگ زد داشت با پوزخند به من و تهیونگ نگاه می‌کرد که چطور داشتم تقلا میکردم و میخاستم خودمو از دست اون آلفای مزخرف که منو نگه داشته بود آزاد کنم
لحظه آخر دستشو گاز زدم
_کوووووککک!!
تلفنو قطع کرد و به نگهبان اشاره کرد که ولم کنه، به طرفم اومد و دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو با شتاب به طرف خودش چرخوند و مجبورم کرد تو چشاش نگاه کنم..
*انگار آلفات زیادی مشتاقه !
_دستتو بردار
با این حرفم اون یکی دستشو رو گونم کشید و پوزخندی زد
*با من درست حرف بزن امگا!
اینو گفت و فرومون هاشو آزاد کرد، با اینکه من مارک شده بود و زیاد روم تاثیری نداشت ولی بازم کمی درد داشت
_گفتم دستتو... بکش... عوضی... اههه
دستشو برداشت
*ببرینش و تو
رو کرد به تهیونگ و پوزخندش پررنگتر شد که دلم ریخت
*تو خیلی خوشگلی... لیسا خیلی مشتاق بود ببینتت!
به بادیگارد اشاره کرد که اونا همزمان من و تهیونگ و گرفتن، بخاطر تقلا های زیادم منو رو شونش انداخت مثل گونی داشت از پله ها بالا می‌برد
_ولم کننن.... اگه دستت بهش بخوره... تهیونگگگ !!
با فرود اومدن روی چیز نرمی داد زدنمو برای یه لحظه قطع کردم و سعی کردم از روی تخت بلند شم که اون جکسون عوضی که داشت پشت سر من میومد منو به تخت چسبوند و نذاشت بلند شم... زورم بهش نمی‌رسید... زیرش دست و پا میزدم.. دستامو به تخت بست و پاهامو هم همینطور، دیگه واقعا نمیتونستم حتی یه سانتم تکون بخورم..
تموم نگرانیم حالا شده بود تهیونگ! اگه بلایی سرش بیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم!
از روم بلند شد و با لذت بهم نگاه کرد و دوباره به سمتم اومد.. ازینکه نمیتونستم از خودم دفاع کنم داشت حالم بهم می‌خورد...
لباسمو تو تنم پاره کرد و  بالاتنه برهنم رو لمس کرد که گرگم بخاطر این تجاوز غرشی کرد.. به جز جفتم کسی حق نداشت بهم دست بزنه
_بهم دست نزنننن!!!!
لباسمو کامل از تنم در آورد و کنار رفت.. قصدش ازین کار چی بود؟ چی تو ذهنش بودد؟؟
جکسون رو صندلی کنار تخت نشسته بود و حتی برای یه لحظه هم اون نگاه گرسنشو از روی بالاتنه لختم برنمی‌داشت و دو تا نگهبان دم در هم همینطور!
با زنگ خوردن گوشیش و اونو برداشت و بعد چندتا کلمه حرف زدن رو به من کرد و پوزخندی زد
*به نظرت آلفات وقتی تورو اینجوری ببینه چیکار میکنه؟
_حق نداری بهش صدمه بزنی عوضییی!!
با پست دستش تو دهنم کوبید که هجوم خون رو تو دهنم حس کردم
*با من درست حرف بزن هرزه!
_من هرزه نیستممم
دیگه اشکام کمکم داشتن بیرون میریختن
*چرا قراره بشی!
با شک به قیافه ترسناک نگاه کردمو و دهنمو باز کردم تا حرفی بزنم ولی صدایی ازم بیرون نمیومد...
بوی الفام داشت نزدیکتر میشد و به حدی قوی بود که انگار کنارم ایستاده... از شدت فرمون هاش بدنم میلرزید....
در با شدت باز شد و هیکل بزرگ الفام تو چارچوب در نمایان شد اما به ثانیه نکشید لبخندم به اخم تبدیل شد... نگهبان با اسلحش کوبید پشت سر جفتم
_کووووووکککک!!!
گریم شدت گرفت و دوباره تقلا هامو رو شروع کردم ولی بی فایده بود!
اونو به صندلی بستن و جیباشو گشتن و گوشی و اسلحشو بیرون کشیدن...
*گوشیو رد یابی میکنن نابودش کنین
اسلحرو گرفت و گذشات پشت کمرش...
جلوی چشمام بهش چندتا سیلی زد که با زجه زدنای من بلاخره دست برداشت و به اون دوتا نره غول اشاره کرد و بعد دقیقه ای سطل آبی روی جانگکوک خالی شد...
چشماشو باز کرد وسرشو به چپ و راست تکون داد..
*های.. جئون جانگکوک!!
سرشو بلند کرد و بدون حرفی به من چشم دوخت... نگاش جوری بود که حتی منم گرخیدم...
+تاوان این کارتو بد پس میدی وانگ!
*من بهت گفته بودم.. هرچی که مال منه رو بدست میارم!
+اون مال منه!!
*تو فقط مثل همیشه چیزی که برا تو نبود رو صاحب شدی
+چرا از گذشته نمیکشی بیرون عوضی؟؟
*چون هیچوقت نمیتونم فراموش کنم!
+جیمینو آزاد کن اون هیچ ربطی به این موضوع نداره..
*اتفاقا اون دلیل اصلی این کاره!
تمام مدت داشتم با گریه به مکالمه غیر قابل فهمشون گوش میدادم و میتونستم حس کنم که هر لحظه عصبانیتش بیشتر میشه!
ناله ای از روی دردی که جفتم داشت با آزاد کردن فرومون هاش بهم میداد کردم که نگاه هردوشون بهم برگشت
*جانگکوک به نظرت چی باعث میشه یه گرگ دیگ جفتشو نخواد ؟






ALFA ✔️Where stories live. Discover now