لطفا ووت یادتون نره 🌈🍃
بین دو فضای فکری متفاوت درحال دست و پا زدن بود!
با دیدن سوهو و حضور ناگهانیش در کمپ بعد از آن پیامی که فقط محضه فان و اذیت کردن براش فرستاده بود، نمیدونست چه فکری کنه. با دیدنش ناخواسته ذوقی زده بود و همزمان یک حس بزرگتر سرش فریاد زده بود که این حس حتی از سر شیطنت اشتباهه و ذوقش رو کور کرده بود!
از طرفی حضور چانیول در کنارش؛ این که باید تمام حواسش رو به بکهیون بده که اتفاقی نیفته اذیتش میکرد چون درستش این بود به بکهیون اعتماد کنه، مثل همیشه فقط کنارش بمونه. حالا انتخابش هر چه که بود!با افتادن چیز سنگینی روی شکمش ناله ای کرد و به بکهیون که عصبی بهش چشم غره میرفت نگاه کرد:
- وحشی چته بچم افتاد.
"یاااا کریس وو...این چه غلطی بود پایین کردی؟"
کریس بیخیال کوله پشتی سنگین بکهیون رو گوشه ای انداخت و روی شکمش چرخید و دوباره دراز کشید:
-در مورد چه غلطی حرف میزنی؟
بکهیون حرصی از بیخیالی همیشگی کریس به سمتش اومد و روی کمرش نشست.
از پشت دست به موهای پرپشتش انداخت و با تمام لجش کشید بطوری که سر کریس از روی زمین بلند شد.-یااا بک میدونی کسی موهامو بکشه سگ میشم، ولشون کن.
بکهیون لجبازانه مشتش رو بین موهای کریس محکم تر کرد.
"چرا یکجوری سر تقسیم اتاق رفتار کردی انگار اون بدبختا دیک به دست نشستن تا باهاشون هم اتاق شم یک حرکتی روم بزنن؟"
کریس با شنیدن حرف بکهیون در کنار درد سرش به خنده افتاد و قهقهه ای زد.
سریع برگشت و جای بکهیون از روی کمرش به شکمش جابه جا شد و بالاخره دست بکهیون از لا به لای موهاش آزاد شد.-این جوری نیست، فقط میخواستم باهم، هم اتاقی بشیم. ما همیشه تو هر اردویی باهم هستیم. غیر اینه؟
بکهیون روی کریس خم شد و دوباره موهاشو بین انگشتاش گرفت:
"من تورو نشناسم که باید برم بمیرم کریس وو..."
با باز شدن در اتاق سر هردو به سمت در چرخید. سوهو با دیدن پوزیشن آن دو آب دهانش پرید به گلویش و به سرفه افتاد.
به سختی دهن باز کرد تا از جوی که باب میلش نبود خارج بشه :+بچه ها میخوان برن رودخونه.
بکهیون سریع از روی شکم کریس بلند شد.
"چشم الان میایم"
سوهو نگاهی به کریس که هردو دستش رو از پشت روی زمین و حالت نشسته گرفته بود انداخت و سریع بیرون رفت و درو بست.
بکهیون ابرویی بالا انداخت و با شیطنت به کریس نگاه کرد:
"دلم خنک شد، حالا بیفت دنبالش ثابت کن چیزی که دیده دوستانه بوده."
YOU ARE READING
ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє <ᶠᵘˡˡ>🍃
Fanfiction♧فیکشن: هرگز عاشق نشو ♤کاپل: چانبک ، سهبک ،کریسهو،هونهان ♧ژانر: رومنس، اسمات،برشی از زندگی نویسنده: Rahaˢᴴᴵᴹᴹᴱᴿ NC +18 🔞 خلاصه: برای بیون بکهیون ، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا قبل اون روز. یعنی روز لعنت شده ای که توی وان حموم، دراز کشید و هوس سکس...