🐞 Part 20 🐞

1K 251 37
                                    

ووت ⭐ یادتون نره 🍎💙

دلتنگ پسری بود که مثل خودش متعجب مقابلش ایستاده بود.
دهان سهون چند بار بی هدف برای گفتن حرفی باز شد اما حجم تعجب و دلتنگی اش به حدی بود که کلماتو گم کرده بود.

سوهو گم شده لا به لای حرف های ناگفته پا جلو گذاشت و سهونو با تمام وجودش به آغوشش کشید و سرشو روی سینه محکم پسر گذاشت.
نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشن.
داشتن...
اما دلتنگی به حدی از خود رسیده بود که فقط با سفت در آغوش کشیدن هم میتونستند بهم نشون بدن.

سهون بوسه ای روی موهای مشکی سوهو که دقیقا زیر چانه اش بود گذاشت:

- دلم برات تنگ شده بود هیونگ کوچولو

سوهو با شنیدن لفظ هیونگ کوچولو، کلمه ای که هر بار در گذشته از سهون میشنید به یک پس گردنی مهمونش میکرد، بغض کرد.

هر دو از هم فاصله گرفتند، سوهو سرشو پایین انداخت:

+ هیونگ خوبی برات نبودم هونی، ببخشید.

سهون با اینکه شاید واقعا تمام این مدت از سوهو دلخور بود، برای کنار گذاشتنش، برای تمامِ نبودنش، اما لبخند کوچکی زد:

-اگر قول بدی از این به بعد باشی قول میدم ببخشم.

سوهو لبخندش به خنده صدا داری تبدیل شد.

+ حالا که دوباره سرزبونی حرف زدنتو شنیدم ابدا نمیتونم ازت دل بکنم.

-یااا هیونگ باز شروع کردی که...

سهون با افتادن نگاهش روی کریس به خودش اومد.

-کریس...

کریس هول کرده به منومن افتاد:

- اووو...عااا هیونگ...سلام

سهون از واکنش کریس ابرویی بالا انداخت و اطرافو نگاه انداخت:

- بک کجاست؟

کریس به سوهو که با چشم های درشت نگاهش میکرد بیشتر هول کرد:

- چیزه...چیز شد یعنی...راستش بک...

+ ون خراب شد. مجبور شدیم با دوتا ماشین جدا حرکت کنیم، بکهیون با دوتا از بچه های دیگه جدا میان.

با حرف سوهو, کریس کلافه و عصبی چشماشو روی هم فشار داد. سهون به سمت سوهو چرخید.

- هیونگ توام رفته بودی؟ بکهیون رو میشناسی؟

+ اره از کارآموزای جدید کمپانیه... تو از کجا میشناسی؟

سوهو با اینکه مطمئن شده بود ولی باز هم در دل امید داشت که شاید اشتباه کرده باشه.

سهون دستشو پشت گردنش کشید:

- راستش بک دوست پسرمه.

سوهو زیر لب نالید:

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃Where stories live. Discover now