🍁 Part 28 🍁

927 247 42
                                    

سوهو به تنهایی روی تختی که طرف دیگه آن خالی و سرد بود دراز کشید.
تختی که به قصد کنار هم خوابیدن دو مرد بهم چسبیده شده بود ولی حالا فقط میزبانِ یکی از آن ها بود.
بنظر از همان اول استرس بیهوده ای برای امشب داشت.
استرسی که با همه ی ترسش برای رویارویی با چیزی که نمیدونست چیه حالا برای اتفاق نیفتادنش غمگین شده بود.
دوباره نگاهی به پیام ارسالی فردی که با کلی خجالت و ذوق ' کریسم ' سیو کرده بود، انداخت.

' بیبی من باید کنار بکهیون بمونم. منتظر نمون و بخواب '

سوهو چشماشو به قصد انجامِ خواسته کریسش بست.
ولی فقط بست.
بنظر حتی خواب هم امشب تنهایش گذاشته بود.

━━━━━━━━━━━━━━━━━

سهون ...!

نه خبری بود نه سوالی، فقط یک صدای شوکه از حضور ناگهانی پسری که زمانی هونش بود.
سهون از همه چیز باخبر و دونستنِ چرایی حضورِ چانیول بالای سر معشوقه خودخواهش، بی اهمیت به این که بعد از مدت ها به دوستی که زمانی دوستش داشت رو به رو شده جلو رفت و دست بی حواسِ چانیول رو که هنوز روی تنِ عرق کرده ی بکهیون نشسته بود به عقب هول داد.
چانیول با ضربِ دست سهون به خود اومده، اخمی جای خودش رو به بُهت اولیه داد.
کمر راست کرد و از کنار بکهیون بلند شد مقابل سهون ایستاد.
دلتنگی اش برای پسر چشم گربه ای رو به بعد واگذار کرد و حالا فقط یک جمله در گوشش زنگ میخورد.

' داری چه غلطی با دوست پسرم میکنی ؟ '

تمامِ افکار منفی که در سرش جولان میدادند به این که شاید سهون به پسرِ تب کرده ی تخت مرتبط باشه حتی نزدیک هم نبود.

- اینجا چکار میکنی؟

سهون با ژست دستشو تو جیب شلوار پارچه ای خوش استایل سورمه ای اش کرد و نمایشی گوشه ابروشو خاروند.

+ ملاقات با دوست پسرم ؟!!

چانیول از لحنِ متکبر سهون بعد از مدت ها اخمش بیشتر درهم شد.
سهونِ مهربونش بعد از آشنایی با اون پسر عوضیِ مثلا دوست پسر  افتضاح شده بود.
با یادآوری تمام هق های از روی دلتنگی و دلشکستگی لوهان بعد از ترک شدنش از سمتِ  سهون ، حالا بی اهمیت به آن که مراعات کند تلخ گزید.

- برای پیدا کردن هرزت داری سر تو تمامی اتاق های این هتل میکنی ؟

دست سهون در جیب شلوارش مشت شد. دندون هایش  از شدتِ خشم روی هم لغزیدند.
عصبی از بددهنی چان ، پوزخندی از بی خبری چانیول زد .
شاید الان فرصتِ خوبی برای جبران و دیدنِ مردی بود که بارها با حرفهایش تحقیر شده بود و این حس اینقدر درونش رو به خروش انداخت که از یاد برد مردِ بهم ریخته ، چانیول ، پسر همیشه خنده روی گذشته هاست.

+ من هیچ ، اما عادت داری کارکنای کمپانیتو با این عناوین صدا کنی ؟

سهون تنه ای به چانیول زد و به سمت تخت رفت.
از دیدن صورت رنگ پریده ی بکهیون ترسید، اما ریشخند صداداری زد که از دیدِ چانیول پنهان نموند.

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃Where stories live. Discover now