ووت ⭐ یادتون نره 🌳
👈بچه ها از قسمتی که دو ستاره کنارشه تا آخرش این آهنگی که معرفی میکنم پلی کنین
Our song - Hoppipolla━━━━━━━━━━━━
سرشو که به پشتی صندلی تکیه داد چشماش روی هم افتاد. با نفسی که به سختی بالا می آمد خفه نالید:
"حرکت کن سریع"
چانیول با لبخندِ پیروزی٫ بی توجه به دلیلِ عجله و حاله کلافه ی بکهیون ماشینو روشن کرد و از کنار کریس و جونمیونِ بهت زده رد شد.
- کمربندتو ببند.
حرصی به سمتش نگاه کردم. دوست دارم یک مشت روی لبخند کوفتی صورتش پیاده کنم. با یادآوری گوشیم سریع از جیبم خارجش کردم و دکمه ی آفو زدم. هنوز یاداوری چند دقیقه پیش باعثِ لرزشم میشد.
شاید اگر چند ثانیه بیشتر معطل میکردم و دست چانیول رو نمیگرفتم و سوار ماشین نمیشدیم چان متوجه همه چی میشد. دارم به چه کوفتی فکر میکنم؟ اگر معطل میکردم سهونی که داشت از ماشین فاصله میگرفت منو دست به دست چانیول؛ رقیبش میدید.
هوفی کشیدم و به سمت پنجره چرخیدم.-بریم شام بخوریم؟
"نه برسونم خونه"
- پس میریم شام بخوریم.
با حرص دندون قروچه ای کردم. چانیول همیشه این قدر زبون نفهم بود؟! تا همین نیم ساعت پیش نزدیک بود فقط تو چند دقیقه قلبم از استرس و ترس متوقف بشه. به سمت چانیول چرخیدم. همانطور با لبخند نگاهش به جلو بود و با آهنگی که تو ماشین پخش شده بود زمزمه میکرد.
به نیم رخش خیره شدم. حالت بینی. چشمان درشتش که همزمان هم به جاده و هم تو آینه در گردش بود و محافظه کارانه لاین عوض میکرد. لبهای گوشتی و فکِ گردِ قشنگش...قشنگ؟!قشنگ...قشنگ...< فلش بک >
"پسره ی عوضی سلطیه، بخاطر یک پسر رید تو عصابم، بخدا کریس جلومو نمیگرفتی جواب سیلی شو با مشت میدادم."
کیفمو نرسیده به سکو از راه دور روش پرت کردم و بعد خودمو بالا کشیدم تا بشینم.
- هی پسر زیادی داغ کردی.
با چشمایی که مطمئنن از عصبانیت سرخ شده بود چشم غره ای به سمتش پرت کردم.
"مینهو وات د فاک؟ نباید داغ کنم؟مثلا سونبه ی اما مث دختر بچه ها جلو همه زد تو گوشم هرچی از دهنش در اومد بارم کرد."
مینهو به سمت کریس اشاره کرد:
- میشه لطفا بری یک نوشیدنی خنک بگیری؟
کریس بدون مخالفت کیف پولشو از کوله بیرون کشید:
+باشه هیونگ.
مینهو بعد از تعقیب کریس با نگاهش٫ بهم نگاه کرد:
- بکهیون بهش حق بده، لوهان عاشقه.
YOU ARE READING
ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє <ᶠᵘˡˡ>🍃
Fanfiction♧فیکشن: هرگز عاشق نشو ♤کاپل: چانبک ، سهبک ،کریسهو،هونهان ♧ژانر: رومنس، اسمات،برشی از زندگی نویسنده: Rahaˢᴴᴵᴹᴹᴱᴿ NC +18 🔞 خلاصه: برای بیون بکهیون ، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا قبل اون روز. یعنی روز لعنت شده ای که توی وان حموم، دراز کشید و هوس سکس...