🐞 Part 24 🐞

1K 264 77
                                    


تعداد دقایقی که بی هیچ حرکتی بهش خیره شده بودم از دست در رفته بود.
ابروهای پُرِش ، لبهای درشتش ، گوش های منحصر به فردش ، همه باعث شده بود فکر نکنم به اینکه الان خونه نیستم.
جدا از حسِ عذاب وجدانی که این لحظه رو تلخ میکرد باز هم از اینکه روی این تخت و کنار این مرد شب رو صبح کرده بودم پشیمون نبودم.
با باز شدن چشم هاش ابرو هام بالا پرید. لبخندی به شیرینیِ صورتِ نشسته ی پف کرده از خوابش زدم.
با شنیدنِ صدای دو رگه از خوابش لبخندم ‌بزرگتر شد.

- صبح بخیر

سرمو جلو کشیدم و بوسه ای  سطحی روی لب پف دارش گذاشتم و عقب کشیدم.

" صبح بخیر "

متقابلا لبخندی روی صورتش نشست.

- گفته بودم باید به همه بگم عاشق بشن؟

صورتمو روی پارچه نرم بالشت زیر سرم کشیدم:

" آره ...دیشب "

- اوه... پس خیلی مهمه که قبلا هم در موردش گفتم.

خندید و دستشو روی سرم گذاشت و انگشتاشو فرو کرد مابین تارهای شاخ شده ی موهام!

- لعنتی.... الان باید کلی حرف قشنگ بزنم که تحت تاثیر قرار بگیری اما هیچی به ذهنم نمیاد.

" من خیلی وقته تحتِ تاثیرت قرار گرفتم جنابِ پارک "

چانیول شیطون نگاهم کرد:

- آره ؟

" اره "

چانیول تنها با باکسری که به پا داشت از زیر لحاف بیرون اومد و تخت رو به سمت من دور زد.
دستشو به سمتم گرفت:

- پیش به سوی یک حمومِ عاشقانه ، یک صبحانه ی عاشقانه ، رفتن به سرِ کارِ عاشقانه...

نمایشی چشماشو درشت کرد و صورتشو با نمک حرکت داد:

- واوووو چه همه عاشقانه به زندگیم اوردی جنابِ بیون بکهیون.

دستمو تو دستهای بزرگ و گرمش گذاشتم و بی اعتنا از درد جزیی کمرم نشستم.
بی توجه به این که تنها پوششم لباس زیرِ لحاف رو از روم کامل کنار زدم و ایستادم.
به گوشیه خاموش شدم که روی میز کوچیک کنار تخت بود نگاه کردم.
شاید بدون اینکه بدونم ، خواسته یا ناخواسته ، انتخابمو کرده بودم.
این واقعیت داشت که چانیول رو به ارزشِ تمامِ روزها و سال هایی که زندگی کرده بودم، دوست داشتم.



آب گرم که روی پوستم غلطید چرخیدم و به تن تازه خیس شده ی چانیول چسبیدم.
دستمو دور کمرش گره زدم و پیشانیمو روی شونش گذاشتم.

( از این که باهات  آشنا شدم متاسف نیستم....متاسفم نیستم که شناختنِ تو باعث شد که همه چیزو زیر سوال ببرم. حتی دیگه متاسف نیستم بخاطرت رد شدم از تمامِ خط قرمزهای زندگیم ، متاسف نیستم چون بودنت بهم حسِ زنده بودن میده... من تو زندگیم انتخاب های اشتباه زیادی کردم و مطمئنا این بدترینش خواهد بود....ولی من متاسف نیستم که عاشقت شدم.... دوستت دارم چانیول !)*

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃Where stories live. Discover now