🐻 Part 13 🐻

1K 284 101
                                    

لطفا ووت بدید 🐾💙

"نه!"

از شنیدن این کلمه جوری شکه شد که گویی همچین کلمه ای در دایره لغات وجود نداره.
درست شنیده بود؟!چرا انتظار همچین جوابیو نداشت؟ بعد از طی کردن این مدت واقعا فکر میکرد کافیه پیشنهاد بده و رابطشون شروع بشه.
اما برای نه برنامه ریزی نکرده بود. این جواب فرسنگ ها از جوابی که انتظار داشت فاصله داشت.

- نه؟؟

"آره نه."

کمی بدنشو از بکهیون فاصله داد و با چشم های درشت شده بهش نگاه کرد:

- چرا؟چرا نه؟درسته که آشناییمون اونطوری اتفاقی بود و....
خدای من.....من.....من چرا تاحالا به این موضوع دقت نکرده بودم؟!

کلافه دستشو تو موهای مرتب شدش چنگ کرد که جز بهم ریختگی موهاش چیزی به دنبال نداشت. ناخوداگاه فاصلش بیشتر شد و به در آهنی راه پله تکیه زد .

بکهیون مات حرکات بی معنی چانیول شد. هنوز قلبش به سرعت میتپید و جای بوسه اش مابین دو ابروش نبض میزد.

- تو بهم اشتباه زنگ زدی و شروع کردی به...
تو....بکهیون تو دوست پسر داری ؟

به چشمان بکهیون که دودو میزدن خیره شد. با نگرفتن جواب دوباره کمی بهش نزدیک شد، دستشو روی شونه ی پسر کوچیکتر قفل کرد و کمی تکانش داد:

-نداری مگه نه؟ نداری درسته؟

"من..."

تمامِ چانیول چشم شد و به لبهای بکهیون که بالاخره تکان خورده بودن نگاه کرد :

"ند..ارم"

نفس آسوده ی چانیول که به صورتش خورد مثل زنگ بیدار باش به خودش اومد .

(الان چی گفتم؟ اما خود سهون گفته بود نباید بزارم کسی بفهمه دوست پسرشم!
بهانه...بهانه بود! کلاه گذاشتن سر خودش دیگه خیلی خنده دار بود.
میتونست؟
میتونست بگه آره، مسلما چانیول اسم و فامیل دوست پسرشو نمیخواست.)

-پس چرا داری ردم میکنی؟

بکهیون سرشو پایین انداخت تا چشمش از چشم های درشت چانیول که بدجوری باعث لغزش دلش شده بود نیفته .

"دلیلی نداره چون با کسی نیستم به هرکی پیشنهاد داد اوکی بدم"

چانیول با لحنی آروم شده لب زد :

-اما فکر میکردم این حس دوطرفست؛ من خیلی واضح باهات لاس میزدم.

بکهیون به سمت در رفت و دستیگره رو کشید اما چانیول با بدنش مانع شد:

-پس بهم یک فرصت بده،هوم؟اگر بازم جوابت نه بود دیگه مطرحش نمیکنم.

کلافه دستگیره رو دوباره به سمت پایین کشید.
چانیول با بدنش بیشتر مانع شد:

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃Where stories live. Discover now