🍃 part 5 🍃

1.4K 350 45
                                    

ووت فراموش نشه🤗💙

" آقای دکتر تا بیمارشو نبینه نمیتونه دیگه
تجویزی کنه. "

با کف دست ضربه ای به پیشانیم زدم و قبل اینکه خودمو برای گفتن حرفی که از دهنم پریده بود به فحش بکشم صدای تک بوق شنیدم .
با تعجب نگاهی به گوشیم انداختم . تماس قطع شده بود .

این چی بود گفتم! با خودش حالا چه فکری میکنه؟ لعنت بهش اینقدرم چیز بدی نگفتم که مثل دخترای باکره واکنش نشون داد و قطع کرد .

با صدای دوباره ی رینگتون فرصت بیشتر فکر کردن ازم گرفته شد و با دیدن ویدیو کال ابروهام با تعجب بالا پرید :

" فاک... فااااااک "

هول کرده نمیدونستم چکار کنم ؛ سریع حوله ی کوچیکِ روی شونمو که برای خشک کردن موهام بود رو گوشه ای پرت کردم و دستی به موهای نم دارم کشیدم .
دکمه ی سبزو لمس کردم .
داشتم از استرس خفه میشدم و قلبم بازیگوشانه خودشو محکم به سینه میزد‌ .
تصویر بالا اومد و هردو بدون حرف بهم دیگه خیره شدیم .

* بکهیون به پسر جذاب روبه روش که حاضر بود قسم بخوره هرجوری تصورش کرده بود جز این چهره ی فاکری که الان میدید .

چانیول هم محو پسر ریز نقش بامزه ای که چتری های خیسش روی پیشانیش پخش شده بود و صورت سفیدش از زیبایی برق میزد. *

زودتر به خودم اومدم و با سرفه ای مصلحتی لبخند رسمی ای زدم :

" سلام..اووم...راستش اصن انتظار این ویدئو کالو نداشتم . "

دستشو نمایشی پشت گردنش برد و دست کشید:

' راستش خودمم انتظار نداشتم...وقتی جواب دادی تازه فهمیدم چکار کردم! '

خنده ای کردم و به تاج تخت تکیه دادم :

" تقصیر من بود اون حرف و زدم و...‌ "

' پشیمون نیستم ...که تماس گرفتم؛ الان فهمیدم باید زودتر این کارو میکردم...
واااااو انتظار اینکه پسر کوچولوی هورنی
اینقدر ... '

با داد یهوییم حرف چانیول نیمه موند:

" یااااا...نمیشد اون روز و یاداوری نکنی؟؟!! "

و باخجالت دستمو و جلوی چشمام گرفتم .

چانیول با حرکت کیوت پسر ناخواسته دلش ضعف کرد.
با تخسی ابروهاشو بالا انداخت :

' تقصیره خودته وقتی اسمتو پرسیدم نگفتی و گفتی لازم نیست! '

" بک... بکهیونم "

چانیول که از ریکشنای پسر خوشش اومده بود با لحن بدجنسی ادامه داد :

' اما این باعث نمیشه اسمت داخل کانتکام از پسر هورنی به بک...بکهیونم تغییر پیدا کنه! '

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃Where stories live. Discover now