فاصله بین ...و ، رو همینطوری با مکث بخونین تا حسِ مکالمه ی بینشون رو قشنگتر بفهمین💛🌼
━━━━━━━━━━━━━━━
هر کدام از گروه ها در ردیفی از صندلی های لاکچری اتاق همایشی که در برجی غول پیکر برگذار شده بود نشستند.
چهره تک تک افراد حاضر در سالن استرس و هیجان رو فریاد میزد.
مثل یک برنامه از پیش تعیین شده اول گروه های کوچیک تر برای ارائه طرحشون پشت میکروفن می ایستادند و طرح سه بعدی از ماکتشون رو توضیح میدادند ..مستقیم به رو به رو خیره بودم. ترس از چشم تو چشم شدن با سهونی که ردیف کناری گاهی نگاهش سنگینی میکرد جرات هر حرکت اضافه ای رو ازم گرفته بود.
نور سالن دوباره برای لحظه ای که اسم گروه بعدی خونده بشه روشن شد.
نماینده همایش دوباره روی سن رفت.▪ لطفا نماینده گروه تاپ برای ارائه تشریف بیارن.
سهون با استایل مخصوص به یک مدیر بزرگ ایستاد و با بستن دکمه کتش به سمت سن رفت و فلش دستشو به لپ تاب روی میز وصل کرد.
جدا از تمامی مشکلاتی که پیش اومده بود دیدن طرحی که سهون چندماه روش کار کرده بود هیجان زدم میکرد.
سهون مسلط طرحو توضیح میداد.نیم نگاهی به چند صندلی آن طرف تر انداختم.
اخم نشسته روی پیشانی صاف چانیول که بخاطر بالا دادن موهاش بیشتر به چشم میومد حواسمو پرت کرد .
تمام تایمی که تلاش کرده بودم نگاهم درگیرش نشه حالا بی نتیجه از بین رفته بود.
با شنیدن دستِ حضار هول زده سرمو چرخوندم.▪ و آخرین گروه ، کمپانی چانهوجین لطفا تشریف بیارین.
چانیول به سمت جایگاه رفت. با بالا اومدن طرح به روی صفحه نمایش بزرگ با تک سرفه ای شروع به ارائه کرد.
ارائه طرحی که اولین تجربه رسمی کاریم محسوب میشد.
با گذاشته شدن دست کریس به روی دستم که روی دسته صندلی بود متوجه احساسات مشابهش شدم.
با استرس لبخندی به سمتش زدم." کارمون عالی بود. "
کریس لبخند دندون نمایی زد :
- همینطوره.
با برگشتن چانیول به صندلی، نماینده دوباره پشت میکروفن قرار گرفت.
شاید تنها صدایی که تو سالن به طور واضحی شنیده میشد صدای تپش قلب های پر اضطراب حاضرین بود.▪ ممنون از تمامی شرکت ها و کمپانی هایی که تو این مناقصه شرکت کردن ، همه طرح ها ارائه شد. نماینده ی رییس کیم، پسرشون کیم سوهیون و گروهشون بعد از نیم ساعت نتیجه رو اعلام میکنن. از الان تنفس اعلام میشه.
با تمام شدن این حرف، همهمه در سالن پیچید و تعدادی برای گذراندن این تایم به بیرون از سالن رفتند.
با دیدن شیومین و سوهو که در حال قوت قلب به چانیول بودن حسودانه رو برگدوندم.
بالاخره با اتمام تایم تنفس همه به صندلی هاشون برگشتن و به دهان نماینده چشم دوختند.
YOU ARE READING
ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє <ᶠᵘˡˡ>🍃
Fanfiction♧فیکشن: هرگز عاشق نشو ♤کاپل: چانبک ، سهبک ،کریسهو،هونهان ♧ژانر: رومنس، اسمات،برشی از زندگی نویسنده: Rahaˢᴴᴵᴹᴹᴱᴿ NC +18 🔞 خلاصه: برای بیون بکهیون ، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا قبل اون روز. یعنی روز لعنت شده ای که توی وان حموم، دراز کشید و هوس سکس...