ووت یادتون نره🌊💙
یک ربع از زمانی که تماسو قطع کرده بود میگذشت .
بعد از دقایقی نفس کلافمو بیرون دادم و به سمت یکی از کشوهای آشپزخانه رفتم و جعبه ی اورژانسی رو برداشتم .تقه ای به در اتاق زدم، آرام دستگیره رو به سمت پایین کشیدم و سرمو داخل بردم .
روی تخت خوابیده بودن و کریس ،سورا رو تو بغلش گرفته بود .لب زد: -الان میام!
سری تکون دادم درو بستم و تو سالن روی کاناپه منتظرش نشستم .
بعد از دقایقی کنارم نشست و سرشو پایین انداخت.
پمادی که از داخل جعبه پیدا کرده بودمو برداشتم .
شونشو گرفتم به سمت خودم چرخوندمش !"سرتو بیار بالا" بهش تشر زدم .
با دیدن اشک حلقه زده ی داخل چشماش قلبم به درد اومد .
خودمو جلو کشیدم و لبمو روی پلکش گذاشتم .
با بسته شدن چشماش اشکش روی گونش سر خورد .
با سر انگشتم اشکشو گرفتم و بدون حرفی پماد و روی زخم پاره شده لبش و چونه ی زخمیش گذاشتم .دستم روی دکمه های پیراهنش رفت که دستمو گرفت:
- چیزی نشده بک !
"دیدم کمربند خورد کریس, بزار ببینم؛ ممکنه چرک کنه اگر زخم شده باشه"
-زخم نشده یکم سرخ شده،خوبم!
لبخندی روی لبش نشست که تضادِ فاحشی با لب و صورتِ زخمیش داشت:
- تا وقتی تو و سورا رو توی زندگیم دارم خوبم،پس الکی نگران نباش!!
━━━━━━━━━━━━━━
- این لبخند روی لبات چی میگه ؟
چانیول زیر چشمی بهش نگاه کرد و لبش بیشتر کش اومد !
جونمیون بیشتر به سمتش خم شد تا تصویر واضح تری از ریکشناش داشته باشه :-ممکنه دلیلش.....بیون بکهیون باشه ؟
چانیول همانطور غرق شده تو فضا به جونمیون نگاه کرد :
"هنوز باورم نمیشه پسر...مثل یک رویا میمونه اینجا دیدنش!"
- دوسش داری؟
سوهو با شک پرسید .
"دوست دارم بیشتر بشناسمش، هر دفعه میبینمش محو صورت قشنگش میشم
وقتی حرف میزنه تک تک کلماتشو هم با گوشام هم با چشمام شکار میکنم...
اسمش دوست داشتنه؟! فکر کنم هنوز تو مرحله خوشم میاد ازش؛ باشم !!"جونمیون با هر کلمه که از دهان چانیول خارج میشد چشماش درشت تر میشد :
- خوشم میاد زمانی که یکیو یک بار میبینی و میگی ازش خوشم اومد، بدون اینکه فکرتو مشغول خودش کنه و شب به فکر بهش بخوابی...فکر میکنی هنوز تو مرحله ی ازش خوشم میادی ؟؟
با عمیق شدن لبخندش، خط های زیبای گوشه چشمش بیشتر نمایان شد :
"پس دوسش دارم! من میرم خونه، تو هم زیاد نمون کمپانی "
YOU ARE READING
ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє <ᶠᵘˡˡ>🍃
Fanfiction♧فیکشن: هرگز عاشق نشو ♤کاپل: چانبک ، سهبک ،کریسهو،هونهان ♧ژانر: رومنس، اسمات،برشی از زندگی نویسنده: Rahaˢᴴᴵᴹᴹᴱᴿ NC +18 🔞 خلاصه: برای بیون بکهیون ، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا قبل اون روز. یعنی روز لعنت شده ای که توی وان حموم، دراز کشید و هوس سکس...