ووت فراموش نشه💙🤘
با کشیده شدن دستش پشت ستون بزرگی کشیده شد و جسم نرمی روی لبهایش نشست.
چیزی درونش فروریخت.
چانیول بدون عقب کشیدن روی لبهای نازکش که همین ثانیه ای پیش با لبهایش لمس کرده بود زمزمه کرد:
-دلم بدجوری برات تنگ شده بود خرگوشی، باهام چکار کردی؟
حتی اگر صدایش را هم نمی شنید،از روی بوی شیرین خنکش میفهمید صاحب این بدن چسبیده شده بهش چه کسی هست.
در کل بغیر از چانیول کی جرات داشت در پارکینگ کمپانی این حرکت شرم آورو انجام بده؟با لمس لبهاش و اولین بوسه ناخواستش با چانیول،با مردی غیر از دوست پسرش؛
باز هم این سهون بود که مثل یک تصویر واضح در ذهنش ظاهر شد و بهش هشدار داد.
بالافاصله کف دستشو روی سینه ی چانیول گذاشت و محکم هلش داد."چکار..چکار کردی؟کی بهت اجازه داد ببوسیم؟"
چانیول در عین ناراحتی از برخورد بکهیون؛ایگنورش کرد و لبخند سردی روی لبهایش نشست:
-برای بوسیدن دوست پسرم نیاز به اجازه ندارم.
حق با کریس بود. ذاتا وارد بازی شده بود. بازی که فقط یک بازنده داشت.
خودش!
واضحا هول کرده بود."دوست پسر چی؟من..من قبولت نکردم.متوهم نباش..دیگه این کارو تکرار نکن"
با لحن خشکی گفت.
چانیول تمام دیروز و دیشب را با فرصتی که توانسته بود از بکهیون بگیره دیوانگی کرده بود و رویاها دیده بود.
قبول شدن عشقش از طرف بکهیون چشیدن بهشت بود.
حالا که طعم بهشت رو چشیده بود، با فرصتی که تونسته بود از بکهیون بگیره به کسی اجازه نمیداد اونو بگیره.حتی اگر اون فرد خود بکهیون باشه.مچ دستشو چنگ زد و به سمت خود کشید به طوریکه که بکهیون دوباره به سینش کوبیده شد.
سرشو پایین آورد و به چشمان رنگ شبش چشم دوخت:-تو مال منی بکهیون !
بکهیون بخاطر فاصله ی صفر بینشون و شنیدن اعتراف صریح چانیول به لکنت افتاد:
"ب...برای خودت داستان نساز پارک. من فقط تا آخر..کارآموزیم بهت فرصت دادم تا..."
چانیول بی قرار وسط حرفش پرید:
-آره...فرصت دادی عاشقت کنم،روش عاشقی من اینطوریه که داری میبنی.
بکهیون در تلاش برای خارج کردن مچ دستش از گره ی انگشتهای کشیده ی چانیول مضطرب غرید:
"ولی حق نداری دیگه اینکارو کنی، دیوونه شدی؟چرا امروز وحشی بازی درمیاری؟"
با استرس اطراف پارکینگ رو نگاهی کرد:
"ولم کن ممکنه کسی ببینه"
چانیول بی توجه به ترس چشمان پسرک مچ دیگرش را هم اسیر کرد:
YOU ARE READING
ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє <ᶠᵘˡˡ>🍃
Fanfiction♧فیکشن: هرگز عاشق نشو ♤کاپل: چانبک ، سهبک ،کریسهو،هونهان ♧ژانر: رومنس، اسمات،برشی از زندگی نویسنده: Rahaˢᴴᴵᴹᴹᴱᴿ NC +18 🔞 خلاصه: برای بیون بکهیون ، همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا قبل اون روز. یعنی روز لعنت شده ای که توی وان حموم، دراز کشید و هوس سکس...