🍃 part 2 🍃

1.7K 356 23
                                    

با سردردی که حاصل زیاده رویم تو خوردن الکل بود بیدار شدم.
شستمو روی گیجگاهم گذاشتم و ماساژ دادم.

با ویبره ی بلند گوشی که روی پاتختی چوبی تکون های ریزی میخورد، خم شدم و برداشتمش:

- کجایی عوضی؟کلاس تا یک ربع دیگه شروع میشه.

گوشی رو بین شونه و گوشم نگه داشتم و وارد دستشویی شدم صورتمو آبی بزنم.

" میام،دیر رسیدم برام حاضری بزن."

- همچین کاری نمیکنم تن لشت رو زودتر تکون بده بیا،امیدوارم مشروط شی.

با صدای بوق ممتمدی که پخش شد گوشیو تو جیب شورتکم انداختم.
کاش میشد واقعا امروز رو نرم کلاس اما چوب خطم بدجوری پر بود.

تو اسانسورِ برج موهامو حالت دادم و وارد پارکینگ شدم به سمتِ ماشینی که پارسال سهون برای تولدم خریده بود رفتم.
از وقتی با سهون وارد رابطه شده بودم بهترین تولدهای عمرمو بهم هدیه داده بود.

تقه ای به در زدم و سرمو از لای در وارد کردم.
آقای لی عینکشو روی صورتش درست کرد و به سمتم چرخید.

"میتونم بیام داخل؟"

- حتما برات مهم بوده که خودتو رسوندی، هرچند دیر؛ میتونم راهت ندم؟بشین سرجات!

با حرفش خجالت زده وارد شدم و با دیدن کریس که روی صندلی های اخر نشسته بود به سمتش رفتم.

- کدوم گوری بودی؟

" مجبوری همیشه اینقدر وحشی باشی؟"

- خفه شو...

" اخلاقت شده مث کسایی که به فاک رفتن پولشون رو خوردن."

- زر نزن بابا....به من میاد بخوام زیر کسی به فاک برم؟!

" هووف"

- آقایون...خانوما....برای جلسه بعدی پروژه هاتون رو اماده کرده باشین، مشکلیم داشتین حتما با ایمیلم باهام در ارتباط باشین...خسته نباشین.

با اعلام اتمام کلاس به سمت کریس که کتاب هاشو داخل کیفش میریخت چرخیدم:

"سرراه ساندویچ گرفتم پاشو بریم پشت ساختمون بخوریم."

روی سکوی سنگی دراز کشیدم و سرمو روی کیف کریس گذاشتم.
احساس خوبی به این قسمت از دانشگاه داشتم.
همیشه خلوت بود و هر چند وقت یکبار شاید یکی ازونجا رد میشد
شده بود پاتوق همیشگیم با کریس!

" باز با بابات بحثت شده که مثل زنای پا به ماه رفتار میکنی؟"

- مرتیکه ی عیاش عوضی...بابا چیه دیگه؟اون فقط یک انگله.

دستمو روی ران پاش نوازش گونه حرکت دادم.

" هیش پسر...اروم باش؛گفتم که چند روزی و بیا خونه من که..."

ภєvєг Ŧคll เภ l๏vє  <ᶠᵘˡˡ>🍃حيث تعيش القصص. اكتشف الآن