اگه ووت بدین نمیمیرین😂😂👏نترسین خودم تضمین میکنم🚶♀️🚶♀️🚶♀️
❤️**************************
روبروی پدرش نشسته بود که بعد از دو هفته بالاخره تصمیم گرفته بود با جونگین تماس بگیره و موافقتش رو اعلام کنه .
هر سه تاشون ، خودش ، مادرش و پدرش کنار هم نشسته بودن و با یه حالت گنگی به زمین خیره .
تنها شخص بیخیال و آسوده ی قضیه بکیان بود که با صدای آرومی در حال بازی بود و عین باد از بینشون اینور و اونور میرفت و با خودش کلی ذوق میکرد .
اما برای بقیه مشخص بود که گیجیِ این مسیرِ جدید داشت اذیتشون میکرد .
جدا شدن ؟!
قرار بود ازشون جدا زندگی کنه ؟!
بکهیون که همیشه اینو میخواست ، پس چرا حالا این شکلی شده بود ؟!
+بابا...میتونم پیشتون بمونم و کار کنم
=نه...تو نباید مثل من شی...دیگه تصمیمیه که گرفته شده و حرفیه که زده شده...نمیخوام درموردش چیزی بشنوم
+مجبور نیستین
=میخوام به سن من که میرسی شاد باشی...آزاد...
+بابا...
*بکهیونم...تا همیشه قرار نیست کوچولو بمونی...وضع ما رو ببین !! اینجوری اگه بخوایم ادامه بدیم تا آخرش شکست خورده ایم...یه شانس بزرگ بهمون رو کرده...نگران نباش...این فقط راه تو نیست ، به بکیانم فکر کن ، اونم یه روزی قد تو میشه و اون روز این تویی که بزرگش میکنی...هم ؟!
بچه ی لوسی نبود ، اما نمیدونست چرا داشت گریه اش میگرفت...
شاید بخاطر اینکه بابا مامانش زیادی مظلوم بودن ؟!
+قول میدم ناامیدتون نکنم
=همین برامون کافیه
پدرش گفت و با جدیت بهش خیره شد .
=آقای کیم گفتن فردا میان...پس من میرم سر ساختمون خانم یانگ تا کارا رو زودتر پیش ببرم و برای فردا بگم که نیستم
آقای بیون بعد نفس عمیقی از جاش بلند شد و باروحیه ی خاصی گفت .
مادرش هم بلند شد و شوهرش رو تا بیرون بدرقه کرد ، اما بکهیون همون جا موند و به دور شدنشون خیره شد .
چرا اینقدر آینده عجیب و ترسناکه ؟!
مسلما اگه از این بخش جدایی زود تر رد میشد همه چیز بهتر براش پیش میرفت...
اونم نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد و سمت اتاقش رفت .
______________________________________
با وجود هندزفری های توی گوشش که ازشون یه بند صدای داد و بیداد و کتک کاری میومد ، نمیتونست هیچ صدایی از بیرون رو بشنوه ، بخاطر همینم بود که متوجه ی ورود مادرش با اون چمدون بزرگ نشد .
YOU ARE READING
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]
Fanfic✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و کریسبک،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از ع...