✴️ part:47 ✴️

440 103 44
                                    

معذب سر جاش تکون خورد و سعی کرد راحت‌تر بشینه.

کیونگ‌سو و جونگین رفته بودن و هیچ ایده‌ای نداشت که تنهایی باید تو این خونه چیکار کنه.

البته تنهای تنها نبود، بکهیون و بکیان و مادرشون هم کنارش بودن اما تنها کسی که باعث می‌شد معذب بشه و از خودش بپرسه که چرا اینجاست خانم بیون بود که هنوز هم با سوظن نگاهش می‌کرد و انگار خونش رو می‌خورد هم سیر نمی‌شد.

سه تایی تو اتاق بکهیون چپیده بودن و صداهای ریزی از داخلش میومد که گاهی یکم بلند می‌شد.

چانیول می‌دونست که مادر بکهیون دوسش نداره و بهش حق هم می‌داد اما زیادی نسبت بهش بدبین نبود؟!

آهی کشید و چند ثانیه بعد با خروج سریع بکیان از اتاق و دویدنش به سمتش هول شده سرش رو بلند کرد و نگاهش رو بهش داد.

*هیونگ اگه بدونی تو اتاق چه خبره...

بکیان با ذوق گفت و با کشیدن دست چانیول سعی کرد دنبال خودش بکشتش.

_چه خبره فسقله...

چانیول با خنده پرسید و از جاش بلند شد و به سمت اتاق راه افتادن.

*مامان و هیونگ دارن سر جای خوابت دعوا می‌کنن...

بکیان با ذوق گفت و نگاه شوکه‌ی چانیول از حرف پسر بچه با زمانش به ورود به اتاق یکسان شد و نگاه گیجش رو به مادر و پسری داد که از دو طرف متکا گرفته بودن و حالا شوکه داشتن نگاهش می‌کردن.

خانم بیون یهو سر دیگه‌ی متکا رو ول می‌کنه و باعث میشه بکهیون با باسن رو زمین فرود بیاد و خودش با تخسی و کوبیدن پاهاش به زمین از اتاق میزنه بیرون.

بکهیون ناراضی اسم مادرش رو فریاد زد و مشتش رو تو متکا کوبوند.

چانیول نفس عمیقی کشید و نگاه ناامیدش رو به بکهیون داد.

_گفتم برم بهتره که...الکی اصرار کردی...

+نخیرم...می‌رفتی بیشتر داستان می‌شد...

بکهیون هم عصبی از جاش بلند شد و مشغول پهن کردن لحاف‌ها شد.

چانیول اما متفکر بهش خیره بود و هنوز هم دست کوچولوی بکیان تو دستش بود.

نگاهش رو به پسر بچه داد و بکیان بهش لبخند پهنی زد.

چانیول آروم دستش رو رها کرد و بدون اینکه به بکهیون چیزی بگه از اتاق زد بیرون و به سمت آشپزخونه که صدا ازش میومد رفت.

خانم بیون مشغول کاری بود ولی وقتی چانیول بیشتر روی حرکاتش دقیق شد، متوجه شد که در واقع کار خاصی نمی‌کنه و فقط داره الکی وسایل رو از جاشون بر میداره و دوباره میذاره سر جاشون.

_ب...ببخشید...

با تته پته و به زور بالاخره گفت و نظر زن رو به خودش جلب کرد.

✴️wake up and save me✴️[کامل شده]Where stories live. Discover now