دو نفر فالوم کنن بشم 360😢
ووت بدین**************************
از لایِ در با احتیاط به داخلِ اتاق سرک کشید و نفسِ لرزونی کشید .
چانیول الان اونور بود...
بیدار...
با چشم های باز...
شبیه بچه هایی شده بود که اشتباهی کردن و تو اتاقشون پناه گرفتن...
نمیدونست چرا میترسید با چانیول روبرو بشه !!
بالاخره جرات پیدا کرد و در رو بیشتر باز کرد .
با چشم های پاپی شکل و کنجکاوش به تخت نگاهی انداخت که بلافاصله باعث شد شوکه نفسش رو قطع کنه و در رو دوباره ببنده !
چانیول بود...
داشت نگاهش میکرد ؟!
به همین زودی میتونست بشینه ؟! مگه میشد ؟!
نفسش دوباره برگشت و کفِ خیسِ دست هاش رو به پشتِ لباسش مالید و خشکشون کرد و دوباره در رو باز کرد .
اینبار مستقیم با نفسِ بریده شده تو چشم های درشتِ چانیول خیره شد .
قرار نبود انقدر خواستنی باشه...
یا توهم زده بود یا اینکه چانیول واقعا بهش لبخند زده بود !!
البته یه لبخندِ محو ، طوری که واقعی و توهم بودنش معلوم نبود...
با تنی که میلرزید کامل وارد اتاق شد و در رو بست و بهش تکیه داد .
هنوزم خیره تو چشم های کنجکاوِ هم بودن .
چانیول دوتا پلک پشت هم زد و بکهیون این منظور رو ازشون برداشت کرد که "یالله پسر...انقد ناز نکن...میخوام کشفت کنم" ، البته که منظور چان رو تشر خودش به خودش گرفته بود ، ولی به هر حال .
با قدم های آروم به تخت نزدیک شد و با چشم های معصوم و کمی خیس به پسری که به کمکِ چند تا بالشت زیر سرش به حالت نیمه نشسته در اومده بود نگاه کرد .
+چان...
همراه با هقی که زد اسم چانیول از بین لب هاش بی هوا خارج شد .
چانیول پلکِ آرومی زد و لب هاش حلالِ محویی گرفتن .
پس توهم نبود...
چانیول واقعا بهش لبخند میزد...
به باند پیچی های روی گردنش و لب های خونیش نگاه کرد .
جدی اون دم و دستگاه رو ازش کنده بودن و خودش میتونست نفس بکشه ؟!
+من...
دوباره بی هدف یه کلمه از بین لب هاش در رفت ، اما ادامه ای نداشت .
چانیول با تقلا سری تکون داد و بکهیون با استرس و لرز نفسش رو بیرون داد .
YOU ARE READING
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]
Hayran Kurgu✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و کریسبک،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از ع...