✴️ part:17 ✴️

754 184 93
                                    

ووت و نظر 💙

            **************************

آروم به صدای نفس های مرتبش گوش میداد و منتظر تماس شیومین بود  .

تقریبا یک ماهی شده بود که کریس به این وضع دچار شده بود  .

بعد از اون تصادفِ کذایی که دست بر قضا خیلی خوب هم ماست مالی شده بود ، رفته بود تو کُما و هنوزم با اصرار به خوابِ نباتیش ادامه داده بود  .

_لعنت بهت که اینقدر بی عُرضه ای...فقط یه کار ازت خواستم ، ببین چجوری گند زدی به همه چیز...

سهون همون طور که خیره به کریس بود زمزمه کرد و چشم های خسته اش رو ماساژ داد  .

با به صدا در اومدن تلفنش فوری تماس رو وصل کرد  .

_پسر...دیر کردی...منتظرت بودم  !!

+ببخشید ، ببخشید...یه خورده کار پیش اومد...خوبی ؟! کریس چطوره ؟!

_خوبم...کریسم...مثل قبله...هیچ تغییری نکرده...

+امیدواریم زودتر سلامتیش رو به دست بیاره...از لوهان چه خبر ؟!

_هیچی...لال مونی گرفته...

+اذیتش نکن...نرمش کن...اینو بدون ما نمی‌دونم چی از سر لوهان گذشته...قضاوتش نکن ، اون عوضی یه آدم عادی نیست ، ممکنه هر کاری از دستش بر بیاد...راستش...من احتمال میدم پایِ یکی دیگه وسط باشه که لوهان انقدر میترسه...

_یعنی چی ؟! چجوری این حرفو میزنی ؟!

+تجربه ثابت کرده اگه تو اینجور موارد قضیه راجب خودت باشه راحت تر باهاش کنار میای و فداکاری میکنی ، اما اگه پای عزیزی درمیون باشه هر آدمی سخت تر میشه...

سهون گوشی رو بین انگشت هاش فشرد و با اخم به کریس نگاه کرد  .

درسته...

پای چانیول و کریس وسط بود که انقدر دیوونه شده بود...

پس برای لوهان هم...

+سعی کن آرومش کنی...باید دنبال یه راه حل دیگه باشیم...اگه فقط لوهان یه کوچولو حرف بزنه کلی کارمون راه میوفته...

_باشه ، بزار ببینم چه کاری ازم بر میاد...

+مواظب خودت باش...فعلا...

_فعلا...

با قطع شدن تماس دوباره متفکر به کریس خیره شد  .

_چی رو داری ازم قایم میکنی لوهان ؟! چی ؟!

___________________________________

+چطوره ؟! حال میکنی ؟!

_هم...

+من خودم هیچ وقت تا اینجا ها نیومدم...

بکهیون با لحنِ سرخورده ای گفت و باعث شد چانیول هم دِپ بشه  .

✴️wake up and save me✴️[کامل شده]Where stories live. Discover now