....
🌹 پَر پَر کردم گُل باغ غرورم رو
تا در دستان تو باشد دل تنها
چُنان کَشتیِ دل ، غرق نگاهت شد
که رفت از یادِ من غم های این دنیا ....❌ این پارت اسمات داره ، دوس ندارید نخونید ❌
برخلاف تفکر سهون ، کای با اینکه اولش کمی شوکه شده بود اما حالا داشت به طرز عجیبی باهاش همکاری میکرد!
جوری که کای کنترل بوسه رو به دست گرفته بود... به دقیقه نکشید که سهون با اخم عجیبی فاصله گرفت و در حالی که نفس نفس میزد رو به کیلین و چان که داشتن فیلم سینمایی با کاپل سکای البته شاید هم کایهون نگاه میکردن گفت :
- هر تصمیمی گرفتید بهمون خبر بدید !و رو به کای که با پوزخند بدحنسی بهش خیره شده بود ادامه داد :
- بیا اتاق !بلافاصله به سمت در حرکت کرد ، کای خیلی مطیع پشت سرش راه افتاد و قبل اینکه از اتاق بره بیرون برگشت سمت اون دو نفر و خطاب به چانیول با لحنی که خیلی شیطون میزد و خبری از اون عصبانیت چند دقیقه قبلش نبود گفت :
- به نظرت من تاپم یا اوه سهون ؟!چشم های چان از این همه پر رویی کای گرد شد و کیلین تک خنده جذابی کرد :
- راه بیا کیم کای ! ورس برید دعواتون نشه !صدای خنده کای بلند شد و چان با عصبانیت غرید :
- امیدوارم اوه سهون خیلی خوب رامت کنه ما که نتونستیم تو یکی رو آدم کنیم ! حالا هم از جلو چشمام گمشو تا کل مقر رو از عملیات پیش روتون با خبر نکردی!!!!!کای با خنده :
- قرار نشد بداخلاق بازی در بیاری جناب سرهنگ !بلافاصله چشمکی زد و رفت بیرون ، چشمکی که از نظر کیلین هم جذاب اومد ! کیم کای غیر قابل پیش بینی بود...
چان کامل دراز کشید روی تخت و رو به کیلین گفت :
- خودت بگو چی کار کنیم؟!تا با همون پوزخندش وارد اتاق شد و در رو بست محکم برگردونده شد ، لب های سهون روی لب هاش نشست ... بوسه ایی کاملا وحشیانه !
هر دوشون می خواستن کنترل بوسه رو به دست بگیرن و راه به طرف مقابلشون نمی دادن ...
سهون که صورت کای رو مابین دستاش گرفته بود هولش داد سمت دیوار و تا خواست بکوبوندش به دیوار یقه پیرهن ارتشیش توسط کای گرفته شد و به ثانیه نکشید که جاشون عوض شد! سهون بود که توسط کای کوبیده شده بود به دیوار!
تو همین حین لب گرفتن ذهن سهون درگیر بود!
درگیر اینکه تا همین چند دقیقه پیش مطمئن بود همونطور که توی روزمره میتونه کای رو رام خودش کنه توی سکس هم میتونه ... اما الان کای داشت چی رو بهش ثابت میکرد؟!به یه لحظه کای کمی ، فقط یه کم ازش فاصله گرفت اما هنوز سینه هاشون مماس هم بود و فیس تو فیس بودن
لب هر دو قرمز و نفس نفس میزدن ! سهون با اخم بخاطر ذهن درگیرش و کای با پوزخند جذابی بهش خیره بود!اوه سهون که خیره مونده بود به اون تیله های قهوه ایی زمزمه کرد :
- چی رو میخوای ثابت کنی کیم کای؟
YOU ARE READING
History of love
Actionعشق در میان جنگ ؟!... میان بمب و باروت ؟ میان کلی ارتشی و آدم های استریت ؟ چیزه عجیبه اما عشق این حرفا حالیش نمیشه! وقتی ب وجود میاد از بین بردنش کاملا نشدنیه...! شاید کمی فراموش بشه اونم کمی نه کلا ! شاید حتی بشه که خودت رو بزنی ب بی خیالی و بهش تو...