Part 12

804 158 61
                                    

« ادامه فلش بک »

فرمانده ادامه داد :
- به نفع تونه مسابقه رو جدی بگیرید چون با شناسایی توانایی تون به مرور درجه هاتون رو هم اعلام می کنیم!
داور مسابقه هم ما درجه دارها هستیم ، الان یه تمرین کوتاه می کنید بعد مرحله اول مسابقه شروع میشه!
در ضمن مسابقه دارای سه مرحله... در طی سه روز...! هر مرحله خودش چند بخشیه.... مرحله اول که برای امروزه سنجیدن مهارت های سرعتی و کششی شماست...

رو به یون سوک که طبق معمول کنارش ایستاده بود کرد و گفت :
- تمرین رو با اداره یون سوک انجام میدید...

با فریاد بلندی ادامه داد :
- شروع کنید...

بلافاصله سرباز ها شروع کردن قدم رو رفتن و جلو تر از همه شون یون سوک می رفت ، ده دقیقه همینطور دور محوطه قدم رو می رفتن بلافاصله همه شون با فاصله و شمارش های یون سوک شروع کردن سینه خیز رفتن... یه ربعی سینه خیز می رفتن و از موانع و حتی سیم خار دار های موجود رد می شدن...!!! تک به تک شون به نفس نفس افتاده و عرق کرده بودن...!
بدون هیچ استراحی شروع کرده کلاغ پر رفتن ، به حدی رسیده بودن که پره های بینی شون برای ذره ایی تنفس التماس میکردن...! قفسه سینه شون می سوخت... نیم ساعتی مدام کلاغ پر رفتن تا آخر یون سوک اجازه استراحت ده دقیقه ای داد!!!
بلافاصله بعدش باید مسابقه شروع می شد و تو این تایم همه فرمانده های گردان ارتش جنوبی اومده بودن و تمرین سرباز ها رو تماشا میکردن...!
تک به تک سرباز ها برای استراحت گوشه ایی ولو شده بودن ، و کای با فاصله ایی از سهون وِلو شده بود کف محوطه ، بطری آبش رو خالی کرده بود روی موها و صورتش و قطرات آب تو اون آفتاب داغ روی صورتش می درخشیدن... گردن برنزه اش خیس شده و صحنه جذابی رو به رخ می کشید که از دید سهون که زیر چشمی هواشو داد پنهون نموند....!!!!!!!

ناگهان به بهونه دستشویی از روی زمین خاکی بلند شد ، رفت بالا سر سهون که نشسته بود ایستاد و آروم جدی گفت :
- بیا کارت دارم ‌‌‌...!

اخمی روی صورت سهون نشست ،‌ با کمی مکث بلند شد و دنبالش راه افتاد.... تو اون شلوغی دستشویی رفتن دو تا سرباز به چشم نمی اومد!
تا وارد راهروی دستشویی شدن و کای خلوتیش رو دید بلافاصله ایستاد تا سهون اول وارد بشه و بعد در رو بست ، اخم سهون بیشتر شد...!
چیزیی که تو سر کای می گذشت اونم قبل از شروع مسابقه جز یه نقشه پلید شیطانی هیچی نبود...
تا سهون خواست حرفی بزنه کای با پوزخند قشنگش محکم پسر رو کوبید به دیوار و با دستاش سهون رو تو محاصره خودش قرار داد ، سهون غرید :
- معلوم هست چه غلطی میخوای بکنی ؟؟؟

کای هیچی نگفت و با همون پوزخند به علاوه چاشنی سکسی با یه دست شروع کرد از گونه تا گردنِ شیری رنگ پسر رو لمس کردن ، اخم های غلیظ سهون جای هیچ حرفی باقی نمی گذاشت...
همچنان با پوزخند شروع کرد دو سه تا دکمه اول لباس ارتشی پسر رو باز کردن ، با اینکه هیچ شهوتی در کار نبود و کای صرفا برای اذیت کردن سهون قبل از شروع مسابقه داشت این کارا رو انجام میداد اما... اما که سفیدی قفسه سینه پسر بدجوری به چشم می اومد...!!!
سعی کرد ندید بگیره و براش مهم نباشه ، بالاخره نگاهش رو داد به چشم های سگیه سهون...!!! نمی تونست اغراق نکنه که این نگاه بدجور وحشی به نظر می اومد جوری که تا عمق ماتحت کای رو تو یه لحظه سوزوند...
بازم ندید گرفت و به خودش جرات داد ، جرات داد و لب های قلوه اییش رو کوبوند روی لب های پوزخند زده سهون همزمان با استرس دستش رو هم برد طرف آلت پسر و به چنگ گرفت...!!!!

History of love Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu