Part 32

82 15 22
                                    

[سیزدهم آگوست 2019]

بعد از حدود دو ساعت کامل مکالمه‌ تلفنیِ کاری با چین، بالاخره روی تختش دراز کشیده و ایمیل هاشو چک می‌کرد…

با اینکه ساعت 8 صبح بود، ولی از وقتی بیدار شده بود تا اون لحظه سه بار سفارش قهوه داده بود تا هم دوباره خوابش نبره و هم تا زمان صبحانه شکمش خالی نمونه…

مطمئن شد تمام پیام‌هایی که براش اومده رو هم چک کرده و هم به تک‌تکشون جواب داده‌…

آخرین قطرات باقی‌مونده داخل لیوان قهوه رو هم نوشید و به ساعت نگاه کرد…

معمولا صبحانه‌هایی که همراه مارک و یوگیوم می‌خورد بین ساعت هشت ‌و نیم تا نه صبح بود…

پس هنوز کمی وقت داشت…

لپ‌تاپ رو بست و به پهلوی چپ چرخید…

دستشو دراز کرد و با بازکردن قفل کشو، دفترچه سبز رنگش رو همراه یک خودنویس بیرون آورد…

دست چپش رو زیر سرش زد و دفترچه رو باز کرد…

همونطور که ورقش میزد به نوشته‌های داخلش نگاه‌ میکرد…

هر صفحه شامل یک اسم از تاجرها یا دلال‌هایی که قبلا باهاشون کار کرده بود و تک تک خصوصیات اخلاقی و مشخصاتشون که دورتادور اون صفحه با سایز ریز و درشت و علامت و نشانه‌های اختصاری مختلف می‌نوشت …

روی جدیدترین نوشته‌های دفترچه متوقف شد‌…

"  کیم یوگیوم: خواننده، فقط یه باریگارد داره، به سگش وابسته است، بیش از حد خوش‌بین و زودباور، خونگرمه، (آدم بدی به نظر نمیاد)  "

"  ک. بهواکول‌: طراح لباس، تایلندی، در آرزوی تاسیس

برندشه (!)، تو تظاهرکردن عالیه، خیلی ترسو و شکاک، افتاد تو تله، اونقدرا هم پیچیده نبود، نه فکر کنم تظاهر اصلا بلد نیست، سبز… "

ورق زد و به اسمی که صفحه‌ی بعد بود نگاه کرد :

"  پارک جین‌یونگ: بلژیکیه ولی متولد کره است…… "

مکث کرد و ابروهاش متفکرانه به هم نزدیک شدند…

_  فرانسوی ... آلمانی…

زبان های رسمی بلژیک رو یک بار تو ذهنش مرور کرد و بلافاصله‌ خاطره‌ای تو ذهنش رنگ گرفت…

روزی که جه‌بوم همراه نماینده های آکرمن وارد اتاق انتظار فشن‌شو شد…

و مکالمه‌ی کوتاه اون دو نفر به زبان آلمانی...

بلافاصله‌ توی جاش نشست و لپ‌تاپش رو بار دیگه باز کرد…

درحالیکه با دست راستش چیزی سرچ می‌کرد، با دست چپ اسم یونگجه رو توی گوشی پیدا کرد و بهش زنگ زد…

IDENTITYWhere stories live. Discover now