Part 24

55 14 0
                                    


[پنجم آگوست 2019]

_ایده‌ی استخر از طرف کدوممون بود؟؟!!

_ خودت!

_دیشب توی جشن مست بودم یه چیزی گفتم، چرا چنین چیز مزخرفی رو جدی گرفتید؟

_ بذار فکر کنم... شاید چون خودمونم مست بودیم...؟!

جکسون بشکنی زد و گفت:

_ دقیقا... این قرار از اساس باطله...

مارک چشم غره ای رفت و بهش پشت کرد:

_ میشه اینقدر ضدحال نباشی؟؟ استخر که خوبه، دیگه تمام بارهای هتلو حفظ شدیم...

در کمد اتاق جکسون رو باز کرد و نگاهشو داخلش چرخوند:

_ هرچیزی که شبیه مایو باشه، داری؟

و مشغول چک کردن تک تک لباس های کمد شد...

جکسون کنارش ایستاد و گفت:

_ نه چون آخرین باری که قبل پرواز چک کردم، سئول دریا نداشت...

مارک با دیدن لباسی مکث کرد و اونو بیرون آورد...

پیرهن ساتن سفید رنگی که خیلی آشنا به نظر می‌رسید...

_ اینو پوشیده بودی...

_ کِی؟؟

_ روز اولی که همو دیدیم...

با وجود اینکه بخاطر میاورد، با بی‌خیالی ساختگی گفت:

_ من کاملا یادمه که توی هواپیما لباسم سرمه ای بود...!

مارک لباسو به سینه‌ی جکسون کوبید و اخم کرد:

_ منظورم اولین شب توی هتله، الانم همینو بپوش...

لحنش کاملا دستوری بود و باعث شد جکسون با تعجب بگه:

_ این کجاش شبیه مایو ئه؟؟!!

قدمی جلو اومد و سینه به سینه اش ایستاد...

با چشم هایی که با خط‌چشم سیاه کرده بود و نقطه ضعف جکسون بود، بهش خیره شد و انگشتشو وسط قفس سینه‌اش کشید...

_ خوشم نمیاد ببیننت...

به آرومی زمزمه کرد و جکسون آب دهانش رو فرو داد...

زیبایی نفس‌گیر اون پسر قرار نبود هیچوقت براش عادی بشه...

لبخند فرصت طلبی زد و پرسید:

_ اسم این حس مالکیت نیست؟

_ بر فرض که باشه... چی میشه اونوقت؟

_ اونوقت میگم منم خوشم نمیاد مایو بپوشی...

مارک ابرویی بالا انداخت و گفت:

_ فکر کنم همین الان روی یه مرحله پیشرفته تر توافق کردیم...

و قبل اینکه جکسون واکنشی نشون بده و احتمال شیرین مارک رو رد کنه، خودشو عقب کشید و به سمت دیگه‌ی اتاق رفت:

IDENTITYWhere stories live. Discover now